روشنفکر/افلاتون فمنیست نبود/ ارسطو مرد جهان بود و افلاتون مرد خدا. نیچه نوشت مسیحیت یعنی افلاتون گرایی تودههای بیچاره و بخت برگشته. سیسرو میگفت سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد و افلاتون آنرا دوباره ازمیان مردم به آسمان برد. از نظرسیاسی افلاتون یک مصلح اجتماعی است که خواهان مسئولیت فیلسوفان و روشتفکران در بالای هرم قدرت دولتی است.
فلسفه افلاتون فلسفه عاشقان است ولی باید پرسید معشوقه کیست یا چیست؟ او عشق را کوششی برای رسیدن ابدی به زیبایی میدانست ومیگفت عشق جسمی واحساسی باید با عشق فلسفی و فکری واستتیک تعویض گردد. اساس جهانبینی افلاتون متکی به زیباشناسی ونیکوکاری بود. درنظر او عاشقی یعنی عشق به فلسفه و به زیبایی و به شناخت و به حقیقت و به ایده و به عدالت. تنها جایی که زندگی معنی وارزش می یاید مکانی است که انسان را زیبایی ها احاطه کرده باشند. زیبایی باید آدم را به یاد حقیقت بیندازد.
افلاتون پیرامون حقوق زنان نماینده وضعیت مردسالاری وپاشاگرایی شرقی است. درآثار او هیچ جا سخن از برابری زن و مرد نرفته. او ارزش واحترام خاصی برای جنس زن قائل نبود وزنان را موجوداتی سطحی وخرافاتی واحساساتی و پرخاشگر وتندخو وترسو ومردد میدانست و میگفت زنان از نظر تقوا وپرهیزکاری در سطح و پله ای پایین تر از مردان قرار دارند. او زن بودن را نوعی نفرین و لعنت خدایان میدانست ومیگفت مردانیکه از وظایف خود کوتاهی کردند و ترسو وغیرعادل وزورگو بودند و تسلیم نفس واراده شدند بعدها بر اساس جریمه وجزای خدایان بصورت زن به دنیا می آیند. او توصیه میکرد در دولت آرمانی آینده بهتر است با کمک قوانین دولتی در زندگی زناشویی مردم دخالت گردد.
افلاتون همچون شاگردش ارسطو در طرح مکتب فلسفی ایده الیسم و متافیزیک یک نابغه بود. بزرگ ترین شاهکار او غیراز نظریاتش درباره دولت و سیاست عقایدش پیرامون ایده بود. به نظر او ایده علت آغازین هستی و وجود است. افلاتون پایه گذار فلسفه ایده الیستی بود و تئوری هایش غالبا براساس فلسفه ایده آلیسم هستند. سه چهارم فلسفه سیاسی او پیرامون تئوری دولت و سیاست و عدالت است. او خلاف سوفسطائیان پیش از سقراط که انسان را میزان همه چیز میدانست حقیقت را پایه هر قضاوتی بشمار می آورد. به نظر او شناخت یعنی دوباره شناسی و بیاد آوردن مجدد. شناخت هایی که براساس شکل ظاهرجهان و اشیاء باشند نظرات و عقاید شخصی مشاهده گر میشوند. برای سیاست عادلانه، مردم باید با روشنگری و شناخت نظرات گوناگون آشنا گردند.
شاگردان افلاتون قرنها فلسفه و فرهنگ رنسانس و مکتب ایده آلیسم و الهیات مسیجی را تحت تاثیر قرار دادند. افلاتون چون ارسطو مسیحیت و اسلام را تا عصر جدید زیر تاثیر خود داشت. افلاتون چون ارسطو یک نابغه ایده آلیست بود. دولت آرمانی وی سبب طرح دهها اتوپی سیاسی بعدی گردید. گوته میگفت هر چه او بیان کرده در رابطه با نیکی و عدالت و حقیقت و تکامل و زیبایی است.
عشق و علاقه افلاتون نسبت به فلسفه بدلیل سرخورده گی وی از اوضاع سیاسی بحران زده آنزمان آتن و حکم اعدام سقراط بود. نظریه دوجهانی این دنیا-آن دنیای او از طریق مسیحیت، عقیده عمومی در غرب گردید. ایده آلیسم او را نیز مانند مورد ارسطو، رئالیستی می نامند. او در آثارش از سبک وطنز خاص سقراطی برای روشنگری فاصله گرفت وبا کمک دیالوگهایش راهی برای طرح موضوعات فلسفی یافت.
افلاتون نوشت که اعدام سقراط توسط دولت اشرافی برده دار آتن به دلیل کوششهای سقراط در راه عدالت و تقوا بود و اعدام وی نشانه سقوط و ابتذال و فساد و شکست های نظامی و سیاسی آن دولت بود چون سقراط پرسید چرا باید دو دولت و دوطبقه داراها و ندارها در جامعه وجود داشته باشد؟
آشنایی افلاتون با سقراط سبب شد که او اشعار ونمایشنامه های تراژدیک خود را بسوزاند و به تحصیل فلسفه بپردازد. از جمله آثار او- دفاعیه سقراط – آخرین لحظات سقراط – شجاعت و شهامت- تقوا- خویشتنداری نفس- تقوا دانایی است- دانش شناخت مجدد- جلسه بحث ومهمانی- ایدیت روح- دولت سیاست ماهیت نیکوکاری- و آفرینش جهان- هستند. او میان سالهای 347-427 پیش از میلاد در آتن زیست. آثار افلاتون شامل آموزشهایی پیرامون تئوری شناخت و تئوری روح و جهان شناسی و اخلاق و تئوری دولت و سیاست هستند. او در دیالوگهای روشنگرانه اش به انتقاد از دولت و سیاست حاکم و علوم آموزشی آنزمان پرداخت.
ارسطو؛ نبوغ در ایده آلیسم «رئالیستی»/ علیشاه سلطانی
روشنفکر/ ارسطو، شاگرد افلاتون، معلم اسکندر/ درفلسفه ارسطو، اصول ماتریالیستی و ایده آلیستی با هم مخلوط و آمیخته شده. اودر تاکتیک، ماتریالیست ودر استراتژی،ایده آلیست بود. شاید به این دلیل لیبرالها اورا یک ایده آلیست رئالیست نامیدند. انگلس وی را مهمترین فیلسوف جهانی عصرباستان نامید. امروزه اشاره میشود که اودر کنارسقراط وافلاتون از جمله مهمترین متفکران دوران باستان بشمار می آید.
ارسطو نخستین فیلسوفی است که فلسفه را سیستماتیک نمود وقرنهاست که آثار او اساس فلسفه غرب گردیده. در نظر وی اشنغال به رشته فلسفه موجب شادمانی، رضایت، انسانیت، شجاعت، و سلامت روان میگردد. او میگفت بهترین نوع زندگی کوشش برای شناخت بیشتر در زندگی کوتاه انسان است. وی مدعی بود که حقیقت یعنی تطابق تفکر با واقعیت. او از طریق شناخت تجربی ماتریالیستی به انتقاد از ایده آلیسم افلاتون پرداخت.
مارکسیست ها اشاره میکنند که او با ایده آلیسم افلاتون مرزبندی نمود، بدون اینکه کاملا به ماتریالیسم رسیده باشد.ارسطو انسان را موجودی اجتماعی و دولت ساز میدانست که فقط در اجتماع امکان شکوفایی و سعادت دارد. در نظر او بالاترین فرم جامعه،دولت است که در طبیعت و ذات انسان قرار دارد. و مهمترین هدف اعمال انسان، زندگی نیک در جامعه یعنی در پولیس یا شهر-دولت های جمهوری خواه میباشد.و مهمترین کارنیک انسان کوشش برای سعادت خود وهمنوعان است.
ارسطو میان اشکال مختلف دولت فرق میگذاشت. او از نظام های الیگارشی،دمکراسی،جمهموری، سلطنتی، اشرافی،شهروندی، و دیکتاتوری نام میبرد، گرچه خود طرفدار حکومت اریستوکراتی بود که اعضایش از میان بهترین ها، متخصص ترین ها، و برگزیدگان باید انتخاب میشد. وی میگفت یک قانون اساسی التقاطی هم از اشکال مختلف دولتی میتوان طرح نمود.اواز پایه گذاران تقسیم قوا قبل از منتسکیو ویا روسو بود.
آثار ارسطو در سدههای میانه اساس نظری مکتب مدرسین اسکولاستیک شد. او روی جریانات فلسفی ایده آلیستی و ماتریالیستی قرون وسطا تاثیر مهمی گذاشت. سیستم فکری وی از قرن پنجم میلادی تا کنون در اروپا با مسیحیت در هم آمیخته و با کمک مکتب اسکولاستیک پایه فلسفه رسمی مسیحیت گردیده. فیلسوفان مسلمان و رومی اندیشه های او را به اروپا در سدههای میانه رساندند.
ارسطو علم و فلسفه کشورهای مسلمان و عرب را قرنهاست که تحت تاثیر خود قرار داده. میمندی و ابن رشد زیر تاثیر افکار او بودند. گروه دیگری ارسطو را جاده صاف کن الهیات و ایده آلیسم مسیحی در میدان تاریخ میدانند. اسکولاستیک های مسیحی عناصر الهیات دینی خود را از او گرفتند. مارتین لوتر،اصلاحگرای پروتستان آلمانی، ولی او را به تحقیر شاعر قصه گو و فیلسوف افکار زنگ زده نامید.
ارسطو میگفت فقط خالق کل بعنوان فرم مطلق و بشکل غیرمادی وجود دارد و واقعیت مطلق است، یعنی بدون امکان و ظرفیت تبدیل به جسم و ماده شدن . او نیرویی است بالقوه است و نیازی ندارد که بالفعل گردد. درکتاب متافیزیک، اوبه رابطه میان ماده و فرم در اشیاء میپردازد. ارسطو در 2400 سال پیش، تنها هدف فلسفه را شناخت معرفی نمود.سیستم فلسفه ارسطو شامل دو بخش تئوری و عملی است.فلسفه نظری اوشامل بحثهای- طبیعت،منطق،شاخت – و فلسفه عملی او شامل بخش های- اخلاق،سیاست، و زیباشناسی است.
ارسطو میگفت هرکس آزاد است تاجویای خوشبختی و سعادت خاص خودگردد. اورا میتوان پدر هومانیسم نیزبشمار آورد. وی پایه گذار علم منطق است چون اوخالق تئوری قضاوت وارزشیابی است و با تکیه بر روشهای عملی و تجربی تخقیق می نمود.
ارسطو سالها معلم اسکندر مقدونی و شاگرد افلاتون بود. او در سال 384 پیش از میلاد در تراکیه مقدونیه بدنیا آمد و در سال 322 پیش از میلاد در شهر آتن درگذشت. وی در نوجوانی شغل نسخه پیچی در دکان عطاری گیاهی را از پدر آموخت و در سال 335 پیش از میلاد مدرسه «فیلسوفان سرپایی » را در آتن بنا نهاد.بعد از مرگ اسکندر او به سواحل غربی آسیای صغیر گریخت چون متهم به کفر و الحاد شده بود.قبل از فرار گفته بود که نمی خواهد باردیگر دست فلسفه مانند مورد سفراط به یک قتل آلوده گردد.
ارسطو خالق آثاری در زمینه های منطق، طبیعت، متافیزیک،هنر، سیاست، سخنوری، اخلاق، و جانورشناسی است. در کتاب سیاست، او انسان را موجودی اجتماعی معرفی نمود. مجموعه آثار 20جلدی وی سالهاست که در بعضی از کشورهای اروپایی منتشر شده.