مجله روشنفکر

مجله روشنفکر جایی برای ژرف اندیشیدن

تبعیدی یا «خارج‌نشین»/ بخشِ نخست و پایانی/ مسعود نقره‌کار

 

noghrehkar1

روشنفکر/بخش نخست/ خارج‌نشین صفت و نسبتی‌ست که مشاطه‌گران حکومت اسلامی تلاش می‌کنند به جای تبعیدی بنشانند. تبعیدی قربانی ستمگری حکومت روحانیون و از مظاهر مبارزه با عدم تحمل دگراندیشی و مخالفت سیاسی و عقیدتی‌ست. تبعیدی نماد ستیز با روشنفکر ستیزی‌ست. نفی و تخدیش تبعید و تبعیدی پرونده مشاطه‌گری ننگین‌تر خواهد کرد

زمانی نه چندان دورانگاری مُد شده بود تحقیر و تخطئه و تخدیشِ تبعید و تبعیدی، تا آن حد که برخی ازروشنفکران سیاسی وفرهنگی واهلِ سیاست وفرهنگ وهنردرداخل کشور، میزان وطن پرستی و توده دوستی شان را با نیش و کنایه به پدیده تبعید و تبعیدیان نیزنشان می دادند. تمسخر و تحقیرتبعیدی و ناچیزانگاری فعالیتِ سیاسی و فرهنگیِ تبعیدیان چاشنی فخرفروشی و منّت گذاریِ ماندن این عزیزان درایران، آن هم به عنوان اقدامی» قهرمانانه» شده بود. لاف ها شنیدند تبعید ی ها، که » در ساحل آرام زندگی می کنید، ما اینجا در دهان اژدها می جنگیم»، اما تبعیدی ها به حیرت دیدند برخی ازلاف زن ها حتی وقتی فقط بوی پیهِ حکومت اسلامی به مشام شان خورد، چه بی سروصدا به » ساحل آرام» مُشَرف شدند.

برخی از نخبه گان و سیاسیونِ چپ نیز درس های تاریخ از یاد بردند، و روی دیگرِ سکۀ برخوردهای فخرفروشانه و متفرعنانه شدند. اینان تبعید «توده ای» ها و مخالفان حکومت پهلوی را پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ «فرار ترسوهای بُزدل» خواندند، و گریز ناگزیر آنان را خیانت و تبعیدیان را خائن معرفی کردند اما گریز خود را «اقدامی انقلابی» جا زدند. انقلابیونی که امروز پناه گرفته در کشورهای «امپریالیستی» به عنوان تبعیدی زندگی و مبارزه می کنند، بی آنکه به روی خود آورند و اتهاماتی که به توده ای ها و یا دیگرانی که برای گریز از زندان، شکنجه و اعدام های پس از کودتای ۲۸ مرداد، ترک دیار کرده بودند را مورد نقد قرار دهند، و لااقل بنویسند و بگویند ارزیابی ها و قضاوت های ناروا و نادرستی به خاطرعدم درک و فهم پدیدۀ تبعید و تبعیدی، و ترکِ دیار اجباری داشته اند.

درصفِ تحقیرو تخطئه و تخدیش کنندگانِ فخرفروشِ منت گذارازعزیزانی همچون احمد شاملو و هوشنگ گلیشری و رضا براهنی بگیرید تا جماعتی نویسنده و شاعر و روزنامه نگارونقاش و فیلمساز و کوشندۀ سیاسی و… که اکثرشان نیزبرحکومت بودند نه با حکومت و حکومتیان، جای گرفتند (۱). همان هنگام بسیاری از تبعیدیان برابراین نوع برخورد های نسنجیده و ناآگانه، و گاه مغرضانه واکنش نشان دادند (۲). بسیاری ازاین عزیزان پس از چندی گفته های خویش تصحیح کردند و نوشتند و گفتند، منظورشان آن نبوده که فهم شده است، و ماجرا را به حساب » بدفهمی»ِ تبعیدیان رفع و رجوع کردند. (۳)

پاره ای ازاین مجموعه که بار فخرفروشی و منّت گذاری شان سنگین وزن می نمود تا تقی به توقی خورد و احساس خطر کردند تن به گریز وتبعید سپردند بی آنکه به روی مبارک بیاورند در باره تبعید و تبعیدی چه نگاه و درک نا منصفانه ای داشتند. عده ای ازاین جماعت نیزداوطلبانه، بی آنکه کمترین خطری تهدیدشان کند، نم نمک بار سفر جمع کردند و » خارج نشین» شدند، که البته گهگاه از برای تفنن و تمدد اعصاب و رفع دلتنگی های وطن پرستانه با نرمشی قهرمانانه سری به وطن می زنند.

اسماعيل خويی، شاعر تبعيدی، در نگاهی به پاره ای از اين دست برخورد ها از سوی چهره های مطرحِ مجموعه ای که به آن ها اشاره کردم، در همان هنگامۀ مُد شده گی ِاز تبعید و تبعیدی نوشتن و گفتن، نوشت:

«…. اما بدی کار در اين است که ما غربت گزيدگان از ميهمانان فرهنگی گرانمايه و گرامی خويش نيز، گاه گاه، سخنانی می شنويم و رفتارهايی می بينيم که برزخم هميشه تازه ی دل ما مرهمی نمی گذارند که هيچ، نيش هايی به ما می زنند زهر آگين تراز نيشخند های تلويزيون های آخوندی و …

نمونه وار می گويم:

آقای احمد شاملو، در روشنگری اين که چرا در ايران مانده است، به همين بس نمی کند که بگويد: » چراغم در اين خانه می سوزد»، به جا و روا می بيند که بی درنگ خنجری هم به جگر خون شده ی بتعيديان بزند، با گفتن سخنی بدين معنا که آنان که از ايران رفتند لابد خودشان می دانستند چرا می روند.

انگار شما يکی – شاملو جان!_هيچ نمی دانستی که اگر می مانديم چه برسرمان می آوردند؟! اين خود را به ندانستن زدن چه معنا می تواند داشته باشد؟ و چه انگيزه ای ؟

يا آقای محمود دولت آبادی، ميهمان ارجمند ما غريبان، بر چشم ما می نشيند و چشم بر هستی و کار ما می بندد : که يعنی ول معطل ايد، هيچ نشده ايد و هيچ نخواهيد شد.

يا خانم شهرنوش پارسی پور، در لندن، شبی از خود من می پرسد

چرا بر نمی گردی ايران؟

می گويم : برای اين که نمی خواهم تکه پاره ام کنند

خوب، تکه پاره ات کنند، چه می شود؟

می کشند می برندم توی تلويزيون، می شوم» اسماعيل خويی سابق»

يا استاد خودم، جاودان ياد، مهدی اخوان ثالث، در شهرهای اروپا شاعران ايرانی جوانی را که به خود اجازه داده بودند نمونه هايی از شعر خود را برای استاد بخوانند » عنتر» های گستاخی –لابد- ديده بود که » پيش لوطی معلق می زنند». به ايران هم که برگشت……بگذريم.

آقای دکتر رضا براهنی، در شب شعرخود در لندن، می خواند:

ترک وطن طبيعت من نيست»»

می گويم: آخر، دکتر جان! آدم حيوان نيست که » طبيعت» ويژه ای داشته باشد. و تازه، شما يکی ديگر نبايد چنين حرفی بزنی، مگر خودت به زمان ستم شاهی، از ايران به امريکا پناه نبردی؟ فراموش کردی؟

يا از آقای هوشنگ گلشيری ( يا –فرقی نمی کند- شايد از بزرگوار ديگری همچنو) در به يادم نيست کدام ماهنامه سخنی خواندم بدين معنا که: اکنون هنگام آن است که سخنانی بگويم با کسانی که وطن خود را در چمدان نمی گذارند و برش نمی دارند با خود ببرند.»(۴)

در ميان اظهارنظرکنندگان و پند دهندگان آقایان مسعود بهنود، آیدین آغداشلو، هانی بال الخاص و مشابهین شان شاه کارتر بودند.

«… بنگريد از اجتماع يک ميليون نفر ايرانی در خارج کشور که در صد عمده ای از آنها تحصيلکرده گان همان ديارومتخصصان و صاحبان دانشنامه های پر آوازه بوده اند، تنها دو نفر در ينگه دنيا و فرنگ نامدار شده اند، يکی دربوتيک داری و ديگری درزمين تنیس » (۵)( که لابُد می باید خودِ آقای بهنود را که به خارج کشور گریخت وسالیانی ست به خیلِ تبعیدی ها پیوسته به آن دو نفر افزود!)

«…شما کسانی که ايران را ترک می کنيدو بعد در خارج برای حفظ ميراث فرهنگی و ادبی مملکت نشريه بيرون می دهيد، مقاله می نويسيد و يا می خواهيد هنرمندان اين آب و خاک را بشناسانيد، بسياراز حقايق اين سرزمين دور هستيدو به اعتقاد من، نه گزينش شما درست است و نه بحث ها و نتيجه گيری هايتان. اين جا مال شماست اما رهايش کرده يد و رفته ايد و چون رفته ايد غريبه شده ايد…داوريها و برداشت های شما به عمق و حقيقت زندگی ما نزديکی زيادی ندارد(۶)

«…معروفی حرف خيلی قشنگی زد، از جمال زاده که: من به جمال زاده هيچ احساسی ندارم . آدمی که حدود يک قرن عمرش را در سوئيس گذرانده، اصلا» وضعيت ايران را درک نمی کند، درد و رنج مردم را نمی شناسد. به عنوان يک نويسنده مثلا» ايرانی برای وطنش چه کار کرده؟…. اردشير محصص از همه فعال تر کتاب چاپ می کند، ولی يک چيز کم دارد. در بين مردمش نيست .اين ها همه جمال زاده هستند» (۷) و….

باری، هَرَجی به حسین شریعتمداری ها و کیهان و رسانه های شان و یا تشکل های دانشجوئی – بسیجی (۸) و تشکل های مشابه نیست که تبعیدی را خارج نشین بخوانند و بنمایانند، اما رقابت اصلاح طلبان حکومتی با اصولگرایان برای تحریف و تخدیشِ تبعید و تبعیدی اندکی اعجاب آور و تماشائی شده است. این روزها خارج نشین نسبت و صفتی شده است که مشاطه گرانِ حکومت اسلامی تلاش می کنند به جای تبعیدی بنشانند. به نظر می رسد آنچه جناح رقیب برسرجماعتی از اصلاح طلبان حکومتی آورده کفایت نکرده است که دریابند تبعید یعنی چه؟ اینان می دانند و می فهمند که تبعید تداوم مبارزه علیۀ عدم تحمل دگراندیشی و مخالفت سیاسی وعقیدتی و قومی است. تبعید تداوم ستیز با روشنفکرستیزی ست، اما دست از تلاش شان برای نفی ومخدوش کردنِ تبعید و تبعیدی با خوشرقصی به هنگامِ آب در هاون کوبیدن بر نمی دارند. و چه نیکوترخواهد بود که به مشاطه گری در عرصه های دیگرادامه دهند، چرا که چهره ای که به اصلاح اش نشسته اند چاله چوله و داغِ ننگ کم ندارد.

این چند سطر نوشتم که هشدارو یا آوری ای باشد به ویژه به اصلاح طلبان حکومتی ای که هنوز در داخل کشورند، که حواس شان باشد در باره تبعید و تبعیدی مثل چند نمونه ای که آوردم، کیلوئی فرمایش نکنند، و توجه داشته باشند که نه فقط روشنفکران گرانقدری همچون براهنی وپارسی پور، بسیاری ازجماعت اشاره شده، حتی خودِ معروفی » جمال زاده شدند»و تن وجان به تبعید سپردند. بسیاری ازاصلاح طلبان حکومتی که به عنوان تبعیدی ومهاجراجباری به خارج گریختند، پیش از گریزشان ازایران به وفورسخنان بی پایه و مایه در مورد تبعیدیان نوشتند. آنان که با تحلیل های «روزی نامه نگارانه» گاه تبعیدی را به تحقیر «خارج نشین» و»خارج از کشوری»و…می خواندند، وهمراه با اظهار لحیه هائی ازاین دست که » خارج نشین » ها چون در ایران نیستید، مسائل ایران را نمی فهمید و » در گوشه امن خود نشسته اند و دچار توهم اند» (۹) اکثرشان شرمگینانه «خارج نشین» شدند. برخی از همین دست اطلاح طلبان روزی عقلِ شتربردرِ خانه خویش دیدند که «ای دلِ غافل این شترکه درِخانۀ ما هم دراز شده است»، و به اجبار ترک دیار کردند. این تجارب را الباقی ی این جماعت، مثلِ عماالدین باقی، که درزمرۀ آنانی ست که تبعیدی ها را «انحلال طلبان خارج نشین» می خواند (۱۰) بدنیست مورد توجه قرار دهند و فهم کنند که در آینده این بند بر در خانۀ خود خواهند دید، و درباب تبعید و تبعیدی سنجیده سخن بگویند.

تبعید و تبعیدی

مردم میهن ما با به قدرت رسیدن حکومت اسلامی بیش از پیش با سه پدیدۀ تبعید، مهاجرت اجباری و مهاجرت اختیاری (داوطلبانه) مواجه شده اند، سه پدیده ای که با یکدیگر تفاوت هائی دارند.

تبعيد وتبعيدی همزاد های عدم تحمل دگرانديشی، و مخالفت سياسی و فرهنگی و عقيدتی، و اندیشمندی و روشنفکری ست. اين پديده هم سن وسال خدا وانسان است.! «کتاب های آسمانی»، تاريخ اسطوره ای -افسانه ای و تاريخ حقيقی ی زندگی انسان ها و ملت ها، از روم و يونان باستان گرفته تا جوامع ريز و درشت شرقی و غربی راوی انواع تبعيد ها و تبعيديان هستند. از تبعيد يک فرد گرفته تا تبعيد يک گروه و قوم، وحتی يک ملت.

تبعيد دگرانديشان و مخالفان سياسی، فرهنگی و عقيدتی، و اندیشمندان و روشنفکران در ايران عمری تاريخی دارد .تاريخ وطن ما، پيش و پس از حمله ی اعراب به ايران، بارها شاهد انواع تبعيدها، مهاجرت های ناگريزوآوارگی در درون و بيرون مرزهای جغرافيايی مان بوده است. از انقلاب مشروطه به اين سو نيز اين روند ادامه يافته است وبسياری از دگرانديشان و مخالفان سياسی و عقيدتی ی حکومت ها تن و جان به تبعيد سپردند. دراين ميان اما محمد رضا شاه مبتکرنوعی دیگر از تبعيد «متمدنانه» و «آريامهری» نيز بود. او به کسانی که موافق نظرات و رفتار او نبودند، پيام داد بيايند پاسپورت هايشان را بگيرند و از ايران خارج شوند.

تبعيد راندن دگرانديش يا مخالف سياسی، فرهنگی و عقيدتی از محل زندگی اش تعريف شده است. تبعيد می تواند درون مرزهای سياسی و جغرافيايی يک کشور اعمال شودو يا تبعيدی به خارج از مرزهای سياسی و جغرافيايی کشورش فرستاده شود و یا بگریزد. تبعید می تواند به طور مستقيم و آشکار با اعمال زور، به عنوان تنبيه از سوی حکومت های خود کامه اعمال شود، و گاه خطر مرگ، شکنجه و زندان به دليل ادامه ی مبارزه با قدرتی برتر يا خودکامه فرد يا جمعی را به ناچاربه » خود تبعيدی» ويا به » نفی بلد» وا دارد. بنابراین تبعيدی کسی ست که به دليل دگرانديشی سياسی و فرهنگی وعقيدتی و قومی، و مخالفت سياسی، فرهنگی و عقيدتی با حکومت اسلامی زندگی اش در ايران با خطرزندان و شکنجه و مرگ مواجه شده باشد. تبعيدی کسی ست که در تبعيد گاه اش نيزبه دگرانديشی و مخالفت سیاسی و عقیدتی، و تلاش های روشنفکرانه ادامه دهد. تبعيدی قادر به بازگشت به ايران نيست، و در صورت بازگشت زندان، شکنجه و اعدام در انتطار اوست.

واژگان حدودا» همسنگی نيز همراه با تبعيد و مترادف آن بکار برده شده است، که مهاجرت ناگزير( و انواعی از آوارگی) نمونه اند تبعيد اما بار سياسی بيشتری ازواژگان مترادف اش، به ویژه مهاجرت ناگزیردارد. مهاجرت ناگزیر می تواند به دلائل مشکلات و مصائب اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دینی ( یا مذهبی) باشد.(۱۱)

مهاجرت داوطلبانه نيز نوعی جابه جايی محل زندگی ست با اين تفاوت که هيچکدام از اجبارهای ذکر شده سبب جابه جايی اين نوع مهاجر نيست. نوجويی، کسب و کار و تحصيل، رفاه بيشتر، تنوع طلبی وخوش نشينی، برخی ازعوامل اين نوع مهاجرت هستند. در ايران اين نوع مهاجرت به ویژه به اروپا و امريکا، از دوران رژيم محمد رضا شاه گسترش چشمگيری يافت، روندی که پس از انقلاب بهمن پر دامنه تر و گسترده تر شد. به زمان پهلوی دوم مهاجرت داوطلبانه اوجی شتابناک يافت. بهبود وضعيت اقتصادی طبقه متوسط سبب شد اقشاری ازاين طبقه همسفر اقشار مرفه به خارج از کشور شوند. تبليغ، گسترش و تسلط فرهنگ غرب، رفاه، جاذبه های زندگی درغرب، آزادی، گسترش روابط سياسی، اقتصادی و فرهنگی با غرب، تسهيل مسافرت به غرب از عوامل اين اوج گیری بودند.(۱۲)

با به قدرت رسیدنِ روحانیون وعریانی و تشدید ستمگری های شان موجِ بی سابقۀ گریزِناگزیر و تبعید آغاز شد و تبعيد ابعاد و وسعتی نمونه واریافت. زیرِ سایۀ این حکومت شوم پديده های تبعيد و تبعيدی مترادف و تداعی کنندۀ دگرانديشی، مخالفت سياسی وعقيدتی، روشنفکری، و فرهنگ و هنرممنوع شدند. تبعيد دگرانديشان و مخالفان به خارج از کشور در ابعادی ميليونی از دستاورد های » تاريخی» حکومتِ آخوندهاست. پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ تشديد اختناق سياسی و فشار های اجتماعی، فرهنگی و هنری و مذهبی و قومی سبب شدند تا ميليون ها ايرانی، که عليه چنين اختناقی مبارزه و فعاليت می کردند برای گريز از زندان و شکنجه و محروميت های سياسی، فرهنگی وهنری، اجتماعی، مذهبی وقومی ايران را ترک کنند وبرای ادامه ی زندگی و فعاليت هايشان درخارج از مرز های ايران پناهگاهی دست و پا کنند. بسیاری از تبعيديان حکومت اسلامی محکومان به مرگ اند و برای رهايی ازمرگ، و با هدف ادامه ی فعاليت های سياسی، فرهنگی وعقيدتی پيش ار آنکه دستگير شوند از ايران گريخته اندو به ناگزير تن به » خود تبعيدی» داده اند.

در حکومت اسلامی پديده تبعيد مستقيم يا تبعيد با اعمال زور به عنوان تنبيه از سوی حکومت شایع نبوده و نیست، چرا که حکومت اسلامی به جای تبعيد دگرانديشان و مخالفان و روشنفکران ، آنان را زندانی ،شکنجه و اعدام کرده و می کند.

ادامه دارد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

توضیح ها و منابع:

*بخش هائی از این مقاله، از مقاله ای دربارۀ پدیدۀ تبعید و تبعیدی برگرفته شده، که در تیرماه سال ۱۳۸۶ منتشر کردم.

۱و ۲ و۳

– احمد شاملو، مصاحبه با محمد محمد علی، آدينه، شماره ی ۱۵ مرداد۱۳۶۶

۲۰- – آدينه، شماره ۳۳، نوروز ۱۳۶۸، ص ۱۱

– مسعود نقره کار (آرش)، در حاشيه مصاحبه های احمد شاملو و محمود دولت آبادی، نشريه راه کارگر، شماره ۷۲ ، اسفند ۱۳۶۸

– احمد شاملو، گفت و گو با مسعود خيام در بوستون امريکا، دنيای سخن، شماره ۳۸، بهمن ۱۳۶۹

– کيومرث منشی زاده، » چرا بروم؟» آدينه شماره ۴۹، شهريور ۱۳۶۹

– پرويز حسينی ، » نسلی در آينه»، گردون، شماره ۳۱-۳۲، آبان ماه ۱۳۷۲

– ر- فراهانی » آينه های در دار، يک تسويه حساب » ، آرش شماره ۳۱، مهر ماه ۱۳۷۲

– مرگ تکليف، پيرامون علل فرو پاشی خانواده های ايرانی در غربت، دنيای سخن ، شماره ۵۵

– «سواری ديگر از کاروان ادب ايران رفت «، ايران استار( کانادا)، شماره ۳۳۵، اکتبر۲۰۰۰

– پويشگران، شماره ۴، آذرماه ۱۳۷۱

-هوشنگ گلشيری، آدينه، شماره ۵۰-۵۱، مهر ۱۳۶۹

– مسعود خيام، » فضا از شعر اشباع شده» ، دنيای سخن، شماره ۶۴، ۱۳۷۴

– بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران، جلد ۴، صص ۷ تا ۴۳، انتشارات باران ، سال ۲۰۰۲

۴- مجله آرش (پاريس) ،شماره ۴۰-۳۹، سال ۱۳۷۳

۵- مسعود بهنود، دنيای سخن، شماره ۵۵ و آدينه شماره ۲۳

۶- آيدين آغداشلو، «همان نشويم که می خواستيم»، آدينه، شماره ۴۹

– آيدين آغداشلو، «در اين صف که می بينی، عاشق تر منم»، ماهنامه پر، شماره ۹۹، سال ۱۳۷۳

۷- مجله گردون، شماره ۳۴-۳۳، سال چهارم، ارديبهشت ۱۳۷۲

۸- » نامه سی نفر از خارج نشینان به ترامپ وطن فروشانه بود»، ۴۸ تشکل دانشجوئی، خبرگزاری برنا، ۱۲ دی ماه ۱۳۹۵

۹- حجاب‌اجباری: مسئله خارج‌نشینان یا مشکل داخل‌نشینان؟ نسیم صحرا، رادیو زمانه، ۱۸ مهر ۱۳۹۵

۱۰- عمادالدین باقی، هاشمی درترازوی حقوق بشر، گویا، ۲۵ دی ۱۳۹۵

۱۱- در فرهنگ فارسی، انگليسی و آلمانی معنا و تعريف » تبعيدو تبعيدی» و انواع تبعيد را تقريبا» يکسان ديدم. تار نمای زير ساده ترين و جمع و جور ترين است:

www.en.wikipedia.org/wiki/Exile

– مهدی خانبابا تهرانی، سلسله گفتار:»حکايت ايران مهاجر پذير و ايرانی مهاجر»، ايران تايمز( سپتامبر ۱۹۹۶) ، شهروند ونکوور( شماره ۲۶۲، ۵ مرداد ۱۳۷۵)

– – منوچهر پارسا دوست، شاه اسماعيل اول، پادشاهی با اثر های دير پای در ايران و ايرانی، شرکت سهامی انتشار، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۵

– اسماعيل وفا يغمايی، شاعران مهاجر و يک تجربه تاريخی، ايران زمين ( هفته نامه) سال ۱۳۷۶

– محسن حيدريان، ريشه های تاريخی مهاجرت ايرانيان به خارج کشور، ايران تايمز، شماره های ۸-۱۲۳۷ مرداد ۱۳۷۴

– مليحه تيره گل، مقدمه ای برادبيات فارسی در تبعيد۱۳۷۵-۱۳۵۷، چاپ اول ۱۳۷۷

۱۲- دکتر عبدالمعبود انصاری، ايرانيان مهاجر در ايالات متحده، پژوهشی در حاشيه نشينی دو گانه، ترجمه دکتر ابوالقاسم سری، انتشارات آگه، تهران ۱۳۶۹

از گویا

تبعیدی یا «خارج نشین»/ مسعود نقره کار (» بخشِ پایانی»)

درحکومت اسلامی دگراندیش، روشنفکر و مخالف سیاسی وعقیدتی در شرایط و موقعیتی قرار داده می شود که یا می باید پذیرای محرومیت های اجتماعی واقتصادی و سیاسی همراه با زندگی  در مغاک بیم و هراس، زندان، شکنجه و اعدام باشد و یا برای ادامه مبارزه و زندگی به گریزگاهی پناه بَرَد.

 به برخی ازنگاه های گونه گون و متفاوت در باره این گریز ناگزیر اشاره شد. بحث اما پیرامون تبعید درحوزۀ سیاست و فرهنگ دامنه و گستره ی گسترده تری یافته واززوايای مختلف مورد بحث و بررسی قرارگرفته است. کوتاه به پاره ای نگاه ها با کمی مکث بیشتر، واززوایای دیگرنگاهی بیاندازیم:

1- حکومت اسلامی و پیروان و پایوران اش، آنگونه که اشاره شد، با «خارج نشین» خواندن و توصیف تبعیدی ها با صفت ها ئی همچون» اپوزیسیون پاى منقل نشین خارج نشین» (1) تلاش می کنند نقش و دستاورد تلاش های سیاسی و فرهنگی تبعیدی ها را نفی کنند. این حکومت و جناح های اش اما هنگامی که تبعید برون یا درون مرزی رهبران و یا چهره های شناخته شدۀ جناح های اش مطرح می شود، دررثای ارزش های تبعید و نقش تبعیدی ها دهان می گشایند. تازه ترین اش تبعید احمد زید آبادی به گناباد است و قدیمی ترهای شان تبعید سید حسن مدرس به خواف خراسان، مهدی بازرگان به برازجان، روح الله خمینی به عراق، علی خامنه ای به ایرانشهر و….هستند.(2).

نظرها و ديدگاه های حکومتیان واهل سیاست و فرهنگِ وابسته به حکومت اسلامی دررابطه با واقعیتی به نام تبعيد و تبعيدیِ ( غیرخودی ها البته) روشن بوده وهست. نفی وجود چنين واقعیتی نخستين واکنش حکومت وحکومتیان بوده است. درنگاه اين جماعت وقتی پای راندنِ دگراندیشان و روشنفکران و مخالفان به میان می آید، چیزی به نام » نفی بَلَد» و تبعيد به عنوان نوعی اجبارو مجازاتِ حکومتی وجود ندارد و تبعيدی ها مشتی مجرم سياسی هستند که فعاليت های شان در خارج از ايران نه تنها فاقد ارزش، بل که در خدمت امپریالیسم و استکبار جهانی قرارداشته و دارد. جنایتِ حکومتی ابعادش به آنجا کشیده می شود که حتی برای بسیاری از»مجرمان فراری» و»خارج نشین» حکم تروردرخارج از مرزهای میهن تبعیدی صادر، و تبعیدی ها تروراسلامی می شوند. حکومت اسلامی با دست بردن به چنین جنایتی جان صدها دگراندیش و روشنفکر و مخالفان سیاسی و فرهنگی خود را گرفته است. از رهبران حکومت اسلامی و دست اندرکاران قوای مجریه و مقننه و قضائیه و پادوهای امنیتی و نظامی شان گرفته تا ریزقوله هائی مثل حسين شريعتمداری، يوسفعلی مير شکاک، مهدی جباری، مهدی نصيری، مهدی رستگار، احمد عزيزی، سلیمی نمین  و… نافیِ پدیدۀ تبعید شده اند وتبعیدی ها را فراریان خائن یا مشتی خارج نشینن و…خوانده اند. بسیاری ازاصلاح طلبان حکومتی و اعتدالیون شان نیز قبل از هجرت از اعضای همین ارکستر بودند، حتی هم امروز برخی ازآنان در خارج از کشور با حکومتیان هم آواز هستند.

2- در ميان اهل سیاست و فرهنگِ غیرحکومتی و مستقل دو نظر و ديدگاه در باره تبعيد و تبعیدی وجود داشته و دارد.

الف:بخش کوچکی از اينان نگاهی واقع بينانه و سنجيده به اين پديده داشته اند، اين بخش ضمن مسئول دانستن حکومت اسلامی به عنوان عامل بروز پديده ی تبعيد و تبعيدی طی 38 سال گذشته، تلاش ها و دستاوردهای سیاسی و فرهنگیِ تبعیدی ها را تاثیر گذارو ارزشمند ارزیابی کرده و در باره این فعالیت ها به بررسی و نقد پرداخته اند. برای این بخش از اهل سیاست و قلم روشن بوده وهست که تبعيد نیز نمادی از فریاد دهان های دوخته و بستۀ آزادی خواهان و»صدای آواز» قلم های شکسته شده در حکومت اسلامی ست. (3)
شناخت ویژگی های تبعید و تاثیرآن برفعالیت سیاسی و فرهنگی، آنجا که به دورازاغراض های حکومتی، ایدئولوژیک، سیاسی و شخصی  بوده، به فهم و نقش فعالیت تبعیدی ها کمک کرده است. علیرغم تلاش های چندجانبه برای تخدیش تبعید و تبعیدی، سیاست و فرهنگ تبعیدی پس از 38 سال زندگی پرفراز و نشيب، هویت و شخصیتی حدودا» روشن و مستقل یافته است.

نقش تبعیدی ها در روشنگری و افشای جنایت های حکومت اسلامی و نقض آشکار و بیرحمانۀ حقوق بشردرداخل ( و حتی درخارج از کشور) را نمی توان نادیده گرفت. تبلیغ و ترویج پدیده هائی همچون آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر و…از درخشان ترین تلاش هائی ست که تبعیدی ها ازراه ها و با روش های مختلف انجام داده اند، تلاش هائی که با پشتیبانی ازمبارزات آزادیخواهانه و آزاداندیشانه توام بوده اند. نقش احزاب و سازمان ها و تشکل های سیاسی و فرهنگی و هنری ( به ویژه ادبی) تبعیدی نیز در تقویت حرکت های آزادیخواهانه و آزاداندیشانه در داخل کشورقابل توجه بوده است. 

 در حوزه فرهنگی، فرهنگ ورزان و فرهنگ سازان تبعیدی به مبارزه برای تحقق آزادی در حوزه های مختلف فرهنگی و هنری ادامه داده اند، به ویژه درعرصه آزادی قلم. برای نمونه ادبیات در تبعید  به عنوان فرزند سه دوره ادبيات تبعيد در تاريخ معاصر ايران(دوره مشروطه، پس از کودتای ۲۸مرداد، و پس از تشکيل حزب رستاخيز) با هويت و شخصيتی مستقل در صحنه مبارزه برای تحقق آزادی اندیشه، بیان و قلم حضور داشته است. هویت و شخصیتی که با ویژگی هائی خود را تعریف می کند:

 ادبیات تبعید ژانرادبی ای ست که هویت و شخصیت اش را از بازتاب ذهنیت و اندیشگی نويسنده ای رانده شده از وطنی که ريشه در آن دیاردارد، کسب کرده است. نویسنده ای ميان دوسنگ آسياب رانده شدن و غربت، و» شوک» های ناشی از این دو. نویسنده ای که درواکنش روانی ای طبيعی، رانده شدن ترسناک يا تحقير آميز از زادگا ه اش او را به وطن، به ريشه ها و خواست هايش نزديک تر می کند. وطنی که » همچون وجدانی بيدار سايه به سايه تبعيدي ها راه می رود، فقط يک مفهوم نيست که در ذهن خانه کرده باشد، وطن بيش از هرچيزی يک حس هميشگی است که بر پوست می نشيند و گاه همراه آه از سينه بيرون می زند «، » اين نوع تجربه از حضور وطن را انگار تنها در برون مرز می شود کسب کرد «(4). نویسنده ای که خانواده، ياران، وطن، تبعيد کنندگان اش، و آنچه ها که او به خاطر آن ها تبعيد شده است از یک سو، وجامعه ی جديد، تجربه ها و مشاهدات جديد و متفاوت، و مشکلات ريز و درشت از سوئی دیگر، در اين کابوس ملکه فکرش می شوندو او به زودی در می يابد که » تبعيد جاده پوشيده از گل سرخ» نيست و از دل اين کابوس می بايد » تولدی ديگر» را تدارک ببيند. نويسنده تبعيدی در چنين حال و هوايی دست به قلم می برد تا به سهم خود بهای سنگين » آزادی سخن گفتن و نوشتن » را بپردازد.

نويسنده ی تبعيدی در نخستین سال های پس از انقلاب بهمن 57 بيش از هرچيز عليه ستمگری، آزادی و آزاده کشی واختناق فرياد کرد واز اندوه غربت و مهر وطن و گريز و گريزگاه تلخ اش نوشت. دراين دوره ديدار وطن که در آثارخلق شده در آن دوره از تبعيد می توان ديد، آرزو يی دست نیافتنی باقی ماند. گذر زمان و شناخت بيشتر تبعيد گاه سبب شد تا نویسندۀ تبعیدی به تطابق و تجانسی نسبی دست يابد و از بيگانه بودن و بيگانه انگاشتن خود فاصله بگيرد و» به خود انديشيدن» و باز آفرينی آنچه ها که درذهن پُرآشوب اما کنجکاوش، و اقامت گاه جديدش می گذرد وادارد. تبعيد خاستگاه وجايگاه شناخت شد.

 درون مايه ی سياسی آثار تبعيدي ها نیزبازتاب زندگی واقعی آن هاست، درون مايه ای که خواست اديبانه ی آزادی انديشه، بيان و قلم و نفی هرگونه سانسورو طرح ممنوعه ها و تابو های سياسی، فرهنگی، مذهبی و اخلاقی را با خود داشته است. ادبيات تبعيد سياسی و متعهد است، متعهد به آزادی، » ادبيات تبعيد بی طرف نيست»، ادبيات افشا و ستيز با دروغ و فریبکاری است. فضا ومکان آثارتبعيدي ها دو پاره و دو شقه بوده و هست: وطن و تبعيد، باید تبعیدی بود تا این مساله بهتر فهم شود.

ب: برخی از سیاست ورزان و اهل فرهنگ و هنر در داخل و خارج از کشورغير واقعی و شتابزده با تبعيد و تبعيدی ها  و عملکرد سیاسی و فرهنگی شان برخورد کرده و می کنند. اینان به ندرت و با اکراه از نقش سیاسی و فرهنگی تبعیدی ها سخن می گویند. عده ای از اینان نقش سیاسی و فرهنگی تبعیدی ها را بی ارزش خوانده اند. و حتی هنگامی که ادبيات تبعيد موضوع سخن شان بوده است از واژه ادبیات مهاجرت استفاده کرده اند. برخی از این عزیزان بی اطلاع از آنچه تبعیدی انجام داده، به قضاوت و اظهار نظر پرداخته اند. ازعرصه ادبیات نمونه ای می آورم:

جمال مير صادقی داستان نويس ومدرس داستان نويسی در باره » ادبيات مهاجرت يا ادبيات تبعيد» گفته است:

» …هر يکی دو سال می روم امريکا وبا نويسندگان ادبيات مهاجرت يا ادبيات تبعيد در ارتباطم. کارهايی که منتشر می شود را دوست دارم. کتاب رضا قاسمی را خواندم که خوب بود. يک کتاب ديگر هم خوانده ام از نويسنده ای به اسم خسروی که در فرانسه زندگی می کند به اسم «صورت الغراب» که در ايران قابل چاپ نيست. حالت تمثيلی دارد و داستان خوبی است. ولی ادبيات مهاجرت يا ادبيات تبعيد کوچه بن بست است. چون نسل بعد انگليسی ياد می گيرد. بچه های اينها انگليسی خواهند نوشت. جويباری هستند که به جريان ادبی عظيم نويسنده های خارجی می پيوندد و برای ما به جايی نمی رسند….»(5)

اينکه داستان نويس و مدرس داستان نویسی در اين رفت و آمد ها از خواندن دو رمان سخن بگويد و در مورد رمان دوم به غلط از نويسنده و اثر نام ببرد،( سوره الغراب، محمود مسعودی، که ساکن فرانسه نيست )، و » ادبيات مهاجرت وتبعيد را کوچه بن بست  بداند»، تعجب آورنیست؟

ادبيات مهاجرت و تبعيد می توانند » کوچه بن بست » باشند منوط بر اينکه ديگرازمها جرت و تبعيد خبری نباشد. کوچه بن بست دانستن ادبيات مهاجرت وتبعيد چشم بستن بر تلاش های نسل جوانی ست که به زبان فارسی و زبان های ديگر ادبيات مهاجرت وتبعيد را پر بارترکرده اند.

این مجموعه گروهی هستند که اکثرشان به ايران در حال ییلاق قشلاق اند، و بخشی از آنان نیزاز روند بتديل و دگردیسیِ اهل قلم و هنرمند تبعيدی به اهل قلم و هنرمند مهاجراختیاری پدید آمده اند. این دست ازمهاجران اختیاری آثارشان درایران منتشرمی شود و تريبون هايی نیز برای نشر آثار و نظرات شان در اختیاردارند. برخی از شاعران ونويسندگان مهاجرنیز در گفت وگوهايشان با نشريات درون مرزی به کار خود پرداخته اند و بس،  برخی از اینان حتی جرات اشاره به «ادبيات مهاجرت» نکردند چه رسد به کاربُرد واژۀ تبعید و ادبیات تبعید. اینان با حس روانی ای مطبوع خود را کارا تر و خلاق تر و مبارز ترازاهل سیاست و قلم تبعيدی نیزپنداشته اند.

. عزیزانی نیز تلاش کرده اند در حوزۀ سیاست وفرهنگ و هنر تفاوتی ميان کیفیت و ویژگی فعالیت سیاسی و فرهنگی و هنری ( به ویژه ادبی) تبعيدیان و مهاجران، و حتی بخش هائی از حکومتیان قائل نشوند و مرزها مخدوش کنند. ویا در بیان تفاوت میان ژانر ادبيات تبعيد و ادبيات مهاجرت تلاش بر بی محتوی و بی ارزش کردن ادبیات تبعید کنند:

» …چنين به نظر می رسد که نويسندگان ايرانی خارج از کشور تمايل چندانی ندارند تا به عنوان «نويسندگان مهاجر» ناميده شوند. آنها همين عنوان «نويسندگان خارج از کشور» را عنوان درست تری برای خود می دانند » ايشان بر اين نظرند که:» اين ادبيات رنگ عوض کرده است،…آنها دارند بر ضد سياسی نگری و ايدئولوژيک بودن قيام می کنند …آنها دارند از سياست حرف می زنند بی آنکه ايدئولوژيک و سياسی باشند …فرق ديگری هم باقی است، ما تقريباً شاهد همان مقدار کار انجام شده نزد «نويسندگان خارج از کشور» هستيم که آنها حقيقتاً انجام داده اند، تقريباً همان مقدار کاری که انجام شده به صورت کتاب چاپی يا آثار منتشر شده بر روی سايت ها انتشار می يابد و در اينجا هميشه بهانه ای باقی است، انگار آثاری از نويسندگانی موجود هست که مميزی و سانسور مانع ديدن آنها شده است.(6)

«…ادبيات تبعيد غم غربت را القا می کند و پيام فرد تبعيدشده دراثرش يک نوع خشم و خروش آشکار است و خواننده ازهمان صفحه اول می داند نويسنده می خواهد چه بگويد و اگربا محتوا و واکنش عاطفی نويسنده همبستگی نشان بدهد اثر را می خواند و اگراز جنس آن حرف ها نباشد برايش جذابيتی نخواهد داشت. اما درادبيات مهاجرت پيام آشکار نيست و پيام را بايد در لايه های پنهانی اثر جست وجو کرد، همچنين در اين آثار از خشم و خروش سياسی خبری نيست و شما به عنوان خواننده حالتی از احساس را که آدمی در جابه جايی جغرافيايی با آن روبه روست حس می کنيد و با عنصر مکان، فضا، شخصيت داستانی و زبان روبه رو هستيد که می تواند با زبان مادری يا بنا بر لزوم با زبان کشور ميزبان همراه شود. درفصل مهاجرت که نويسنده در فضا و مکان جديد قرار می گيرد احساس جديدی به وجود می آيد که با بهره گيری از تخيل، اثر را باورکردنی و درقالب رمان و داستان کوتاه عرضه می کند. در حالی که در ادبيات تبعيد عنصر تخيل وجود ندارد و آنچه در زير ژانر تبعيد به وجود می آيد همه در واقع گرايی محض است و در زير چارچوب ايدئولوژی فرد قرار دارد…درادبيات مهاجرت حتی اين آثار مانند خيابان دوطرفه عمل می کنند»، 

، «.. وقتی نويسنده اثرخودرا درقالب خشم و نوستالژی خود پديد آورد اثر اودرقالب ادبيات تبعيد جای می گيرد «

» به هرحال آثار آفريده شده در اين ژانر بسيار جذاب و زيبا هستند. به نظر من ادبيات فارسی طی ۱۱۰۰ سال تبديل شده به آنچه پيش رو داريم و افرادی روی هر خشت، خشت های نو نهاده اند تا امروز که در قلمرو داستان و شعر روی خشت های قبلی ادبيات خشت تازه ای گذاشته و پديده مهاجرت همان خشت تازه است…» (7)
همين چند سطر آشکارا سرشار از تناقض و کم توجهی است.

ادبيات تبعيد، ادبيات «خشم و خروش» آشکار است و خواننده در آن»حالتی از احساس را که آدمی در جا به جايی جغرافيايی با آن روبروست حس نمی کند» و » با عنصرمکان، فضا، شخصيت داستانی و زبان روبه رو نيست»، » درادبيات تبعيد عنصر تخيل وجود ندارد…همه در واقع گرايی محض و درزير چارچوب ايدئولوژی فرد قرار دارد»، » اثری که در قالب خشم و نوستالژی باشد، اثر در قالب ادبيات تبعيد است «. این دست ارزيابی ها اگر چه به ظاهر سياست گريز اما به شدت » سياسی» اند..

در ميان آثار شاعران و نويسندگان تبعيدی ده ها اثر می توان نام برد که از «خشم و خروش» مورد نظردرآن ها خبری نيست وبرعکس همه ی آن ويژگی های «جذاب و زيبا» ای که منتقد محترم  برای ادبيات مهاجرت و درميان دوستان و محافل نزديک به خود برشمرده اند، می توان در اين آثار مشاهده کرد. التبه بديهی ست که در اکثر آثار تبعيدي ها نوعی » خشم و خروش سياسی «، يعنی ستايش اديبانه ی آزادی در تمام اشکال و نيز مذمت تمامی مظاهر دگراندیش ستیزی، اختناق، سانسور، زندان، شکنجه، اعدام بدرخشد، که اين همان تفاوت ميان ادبيات تبعيد و مهاجرت است.

ادبیات مهاجرت «جذاب و زيبا «ست اما ادبيات تبعيد نيست. نويسنده ی مهاجردلتنگ ديار ويار، نگران هويت خويش ،هيچ گاه دچار بحران بی ريشگی و بی هويتی نمی شود و کمتر به دوپارگی و دوشقه شدن می انديشد وازآن رنج می برد. او هرهنگام که بخواهد می تواند به وطن برگردد.تجربه های نويسنده ی مهاجر در جامعه ی جديد، تجربه های نويسنده ی تبعيدی نيست، و اينگونه است که برون گراتر می شودو بيش ازهرچيزآنچه دراطراف اش می گذرد با انديشه و عاطفه اش گره می خورد. ادبيات مهاجرت به ناچار در جوامعی شبيه جامعه ی ما به ادبيات مجازو رسمی نزديک می شود.

گلشيری خطاب به نويسندگان مهاجر( که به احتمال با تبعیدی یکی می پنداشت) پند می داد:
«…اگر بخواهی ازحافظه و خاطره استفاده کنی ناموفقی، ولی اگر درمورد آنچه که دارد می گذرد و وضعيت موجودی که جلوی چشم ات است بنويسی احتمالا» موفق می شوی… مخاطب نويسنده درمهاجرت بايد جهان باشد، برای اينکه اين لايه ای ازخواننده  که اکنون دراين جا موجود است نيزروز به روز تراشيده می شود و محدود تر می شود.»(8)
واين گفته نشان ازشناخت وی ازپدیده بتعيد داشت. هوشنگ گلشيری هم به نظر می رسد» به سادگی ريشه را با جغرافيا اشتباه گرفته بود»(9). وبراستی با چنين ديد گاهی تکليف آثاری که نويسندگان تبعيدی جهان در باره ی ميهن شان خلق کردند و در زمره برجسته ترين آثار ادبی در جهان هستند، چه می شود؟

افزايش انتشار آثار مهاجرين داوطلب، اهدای جوايز ادبی به اين آثار، معرفی اين آثار و خالق اثر در مطبوعات داخل کشور و تارنما ها فرهنگی و هنری ( و خبری و سياسی) داخل و خارج کشور، سفرهای نويسندگان، شاعران و منتقدان مهاجر به ايران و حضور و برقراری رابطه با محافل فرهنگی و هنری درون کشور، افزايش مصاحبه با مطبوعات داخل کشورعوامل و نشانه هائی از مطرح تر شدن ادبيات مهاجرت در داخل کشور است، و این در حالی بوده است که خبرهای انگشت شماری از آثار تبعیدی ها و فعالیت سیاسی و فرهنگیِ تبعیدی ها در رسانه های داخل کشورانعکاس می یابد. طرح و معرفی فعالیت های سیاسی و فرهنگی تبعیدی ها، و بحث و گفت و گو در باره آن ها،  جسته و گريخته توسط نشریه های سیاسی و فرهنگی و هنری مستقل، و برخی از کوشندگان سیاسی واهل قلم و هنرمندانی که برای اجرای برنامه و دیداربه خارج از کشورآمده اند- تا حدی که مجاز به نظر می رسیده – صورت گرفته است. برخی از نشریات سیاسی و فرهنگی مجازبه گونه ای گزینشی نقدها و بررسی هائی که تبعیدی ها درباره جریان های غیرحکومتی و یا ضدحکومتی نوشته اند را منتشر کرده اند تا ضمن بیمه کردن خود برابر یورش های حکومتی، به نوعی با آن جریان ها  تسویه حساب کرده باشند. این دست نشریه ها گاه پذیرای انتشار آثار» بی خطر» تبعیدی ها نیزشده اند .(10)
نفی کردن، اغراض، چشم پوشانی دربار، فعالیت های سیاسی و فرهنگی و هنری تبعیدی علت های متعدد می تواند، داشته باشد. نمونه اند این ها:

الف: همگنی و اینهمانی با حکومت اسلامی
ب: مصلحت و سياست ستيزی، به منظور بقاء و ادامۀ کارِ خویش، و یا توجيه رفت و آمد به ايران و برقراری روابط با محافل فرهنگی و هنری داخل کشور.
این فعالیت ها. ج- به زيرسايه کشاندن فعالیت تبعیدی ها با هدفِ کم یا بی ارزش جلوه دادنِ
د: عدم آشنائی و شناختِ پدیدۀ تبعید
باری، نفی یا تقلیل نقش سیاسی و فرهنگیِ تبعیدی ها درایجاد تغییر و تحول در روندها و رخدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، اگر نفی و تقلیلی حکومتی و مغرضانه و تنگ نظرانه نباشد، دستِ کم درک نکردن نقش انقلاب درعرصه ارتباطی ورسانه ای و تاثیرآن برجامعه است. تاریخ تبعید روایتِ این واقعیت نیزاست که حتی آن هنگام که تبعیدی ها محروم از استفاده کردن ازاین امکان ها بودند، بسیاری ازآنان نقش های کلیدی دردگرگونی های جامعه ایفا کرده اند. 

****
منابع و چند نکته:

1- ابوالحسن داودی کارگردان فیلم سینمایی زادبوم/ خبرآنلاین ( و سایت پیچک.نت) 13 بهمن 1395
2- امیررستاق، روایتی ازده تبعیدی سیاسی ایران، بی بی سی،(سایت فارسی)، 12 خرداد 1394
3- اميرحسن چهل تن، » آن سوی مرز چه می گذرد»، آدينه شماره ۵۹
– محمود دولت آبادی، در گفت و گو با شاهرخ تويسرکانی، دنيای سخن، تيرماه ۱۳۷۰
– احمد شاملو، گفت و گو با مسعود خيام در بوستون امريکا، دنيای سخن، شماره ۳۸، بهمن ۱۳۶۹
– سيمين بهبهانی، مجله ی دنيای سخن، شماره ۳
– شمس لنگرودی، نگاهی به بحران در شعر فارسی و شعر شاعران دوراز وطن، ماهنامه معيار، شماره ۲۶، مهر ماه ۱۳۷۷
– حسن مير عابدينی، صد سال داستان نويسی در ايران، جلد سوم، نشر چشمه۱۳۷۷
4- الاهه بقراط، وطن يک حس هميشگی ست، در باره کتاب » در ستايش تبعيد» نوشته مهدی استعدادی شاد، چهارشنبه ۲۰ تير ماه ۱۳۸۶
5- جمال مير صادقی، داستان به مثابه افشاگر، شرق، شماره ۸۶۸، 7 خرداد 1386
6- محمد چرم شير، کنکاشی در ادبيات مهاجرت ،» اين ادبيات رنگ عوض کرده است » ،اعتماد, شماره۱۴۱۱، خرداد ۱۳۸۶
7- مجيد روشنگر در گفت و گو با نلی محجوب، «خشتی برخشت های گدشته «، شرق،  شماره ۸۸۲، ۲۶ خرداد۱۳۸۶
8- هوشنگ گلشيری در گفت و گو با اردشير بهتويی، فرهنگ و ادبيات فارسی در مهاجرت، آرش شماره ۱۷، سال ۱۳۷۱
9- ادواردو گاليانو، ملال غربت يا آفرينندگی، ترجمه تقی امينی، نخستين شماره ی نشريه » ندای پناهنده » و آرش، شماره ۴ ارديبهشت ۱۳۷۰
10- ماهنامه مهرنامه که در تهران منتشر می شود، نمونه ای از این دست نشریات است.
***
منابع دیگر:
1- رضا قاسمی، در گفت وگو با بابک مهديزاده، «حوصله هيچ جمعی را ندارم»، اعتماد، شماره ۱۴۱۷، خرداد۱۳۸۶
2- حسين نوش آدز در گفت و گو با ميترا الياتی،» ادبيات چفت و بست عاطفی ماست «، سايت جن و پری
3- حسين نوش آذر، ادبيات غير رسمی ايران ، سايت » مداد»،  آبان ماه ۱۳۸۴
4- بهمن سقايی، ادبيات يا توهم ؟، آرش شماره ۲۸، خرداد۱۳۷۲
5- مجله آرش ( پاريس) شماره ۴۰-۳۹، سال ۱۳۷۳
تنی چند از نویسندگان و منتقدان تبعیدی و مهاجر 6- گفت وگوی فرزين ايران فر (راديو همبستگی) با
7- عباس صفاری، روزنامه شرق، شماره های ۶- ۸۹۵، تير ماه ۱۳۸۶
8-عليرضا زرين در گفت و گو با شاهرخ تندرو صالح ، » پلی ميان واژه ها تا تنهايی»، شرق، شماره ۸۸۷، تير ماه ۱۳۸۶
۱۴- 9-عباس صفاری، روزنامه شرق، شماره های ۶- ۸۹۵، تير ماه ۱۳۸۶
10- ناصر رحمانی نژاد، تبعيد: کابوس طولانی است، آرش، شماره های ۲۲-۲۱، آبان و آذر ۱۳۷۱
11- مهدی استعدادی شاد، در ستايش تبعيد، انتشارات باران
12- شهرام رحيميان ، روز نامه شرق، شماره ۸۹۱، ۶ تير ماه، ۱۳۸۶
13- مهدی اخوان ثالث، نادر يا اسکندر؟ از دفتر آخر شاهنامه، انتشارات مرواريد، سال ۱۳۶۱ صص۲۳-۲۲
14- ساسان قهرمان، ييلاق – قشلاق فرهنگی و تبعات آن، سايت رضا قاسمی
15- ادبيات مهاجرت درعبورازفيلترمميزی، سپيده زرين پناه، باران، فصل نامه ی فرهنگی وادبيات، شماره های 4 و ۵ و ۶ و ۷ / استکهلم
16- شاملو در مصاحبه با آدينه، زمستان ۱۳۷۰
17- شاعران مهاجر و مهاجران شاعر، گرد آورنده ميرزا آقا عسگری
18- مجله آرش ( پاریس)، شماره 100، مهر1386
*چند نکته: واقعیت یا خیال های چند جانبه ؟
1- » اين هم از نيشخند های تقدير ماست که شعر راستين فارسی را- در اين روزگار- بيرون از مرز های ايران بايد يافت.»(1)  » تحليل های تئوريک و تفسيرهای ادبی به وسيله متخصصان فن، که از داخل يا خارج از ايران  بوسيله بنياد ها، انجمن ها و کانون های فرهنگی دعوت می شوند انجام می گيرد، شايد اغراق نباشد اگر بگويم که در اين زمينه ادبيات تبعيد از ادبيات مادر غنی تر است.» (2)
2- من البته بارها گفته ام که در اين جا (خارج کشور) نويسندگان ما در عرصه ادبيات داستانی و شعر، کارهای با ارزشی کرده اند  البته نمی گويم که قابل مقايسه با آثار نويسندگان داخل کشوراست ولی به هر تقدير ارزشمند است.(3)
3-  در دهۀ شصت سفرهای فرهنگی و هنری هنرمندان داخل کشوربه خارج از کشوررا برخی از کوشندگان سیاسی و نویسندگان و شاعران تبعیدی دسيسه و سياست حکومت اسلامی دانستند و نویسندگان و هنرمندان مهمان را» سفیران فرهنگی» حکومت اسلامی خواندند( سعیدی سیرجانی، محمد مختاری، شمس لنگرودی، هوشنگ گلشیری ، محمد رضا شجریان و…شامل این نوع » مهمان نوازی» این دسته از کوشندگان سیاسی و اهلِ قلم شدند.) درمورداین سفرها ازسوی برخی ازتبعيدی ها نظرها و ديد گاه هائی متفاوت طرح شده است. (4)
***
برخی منابعِ چند نکته:
1- نادرنادرپور، روزگار نو، آبان ۱۳۷۱
2- مليحه تيره گل، مقدمه ای برادبيات تبعيد
3- هوشنگ گلشيری درگفت و گو با اردشير بهتويی، فرهنگ و ادبيات فارسی در مهاجرت، آرش شماره ۱۷، سال ۱۳۷۱
4- نادرنادرپور، از»مشروطيت «تا «مشروعيت»، نيمروز( لندن)، شماره ۵،۱۱۲ نوامبر۱۹۹۹
– منصورسعادت » خواست آزادی» » گناه بينش سطحی»؟ ديدار( آلمان) ، شماره ۴، سال۱۳۷۶
– نعمت ميرزازاده(م. آزرم)، گفت وگو، مجله پر، شماره ۹۴، آبان ماه ۱۳۷۲( واشنگتن دی. سی)
– هوشنگ شکيبايی، مجله پر، شماره های ۹۵ و

اطلاعات

این ویودی در ژانویه 26, 2017 بدست در Uncategorized، نگاه، سیاست فرستاده شده و با برچسب خورده.

بایگانی

ژانویه 2017
د س چ پ ج ش ی
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
3031  

یادآوری

نشر مطالب تولیدی روشنفکر، با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است.

اعلان

مجله روشنفکر از تاریخ ۲۰۱۷/ ۰۱/ ۱۵ در قالب «دوهفته نامه» منتشر گشته و ماهی دوبار به روز می‌شود.
%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: