روشنفکر/ رفتارها و کردارهای انسانِ سالم، الفبای شیوه ماندگاری او در جهان هستند. این رفتارها و کردارها، زمینه ای زیستی دارند و هر یک در پاسخ به نیازی زیستبومی در دوره ای از تاریخ برآیشی هستی پدید آمده اند. می گویم هستی، زیرا که بسیاری از رفتارهای و کردارهای ما، میلیون ها سال پیش از پیدایش انسان در جهان، الگوهای پایداری در ساختار ژنتیک جانوران دیگر داشته اند و از راه زنجیره ژنتیک که همه جانوران جهان را به هم پیوند می دهد، اکنون به ما رسیده اند. نمونه این رفتارها و کردارها، شیوه جذب پروتئین و ویتامین از خورا ک و نوشاک و واکنش بدن به عناصر شمیاییِ آلرژی زا و شکل گیری خون در بدن و خیز و ریز آن در رگ ها و تپش قلب و کارکرد بسیاری از بخش های بدن انسان است که میلیون ها سال پیش از پیدایش انسان برروری زمین، در فهرست کردارهای پایدار جانوران دیگر بوده است و اکنون پس از هزاره هایی چند، از راه زنجیرهِ ژنتیکِ جانوران، به انسان رسیده اند. از اینروست که اکنون ما می توانیم، سود و زیان هر داروی تازه را نخست برروی جانوران آزمایش کنیم و یا عناصر آلرژی زا را با کاربرد آن ها برروی جانوران شناسایی کنیم. پیوند برآیشی جانوران با یکدیگر، زمینه ساز همه ی پیشرفت های بزرگِ دانشِ یاخته شناسی و درمانگری بوده است، همچنان که همبستگی بسیاری از گیاهان و پیوستگی ساختار ژنتیکِ آن ها با هم، پیدایشِ هزاران گل و گیاهِ تازه را در جهان سبب شده است.
نیازهای بنیادی همه ی گیاهان و جانوران یکی ست؛ نیاز به هوا، آب، آفتاب، خوراک، نوشاک و آزادیِ رویش. نبودِ این سازه ها، زندگی هر زینده را نابود می کند. همه نیازهای دیگرِ جانداران برای کمک به ماندگاری آنان در جهان و سازگاری بیشتر آنان با ریستبومشان شکل می گیرد و هدفِ هر رفتار و کردار نیز، چیزی جز کمک به ماندگاری و سازگاری گیاهان و جانوران در جهان نیست. رفتارها و کردارهای هر جاندار، در پرتو نیازهای او به بهره برداری از زیستبومی که در آن می زید، شکل می گیرد. در سرزمینی که آّب، فراوان و آسانیاب و پاکیزه است، زیندگان نیز رفتار بسیار ساده ای در پیوند با آن دارند. اما، آنجا که آب به دشواری بدست می آید، گیاهان و جانوران ناگزیر از داشتنِ سیستم رفتاری پیچیده ای در پیوند با آب و شیوه یافتن و نگاهداشتن و کاربرد آن هستند. چنین است که گیاهانِ سرزمین های آبسال، در هنگام رویش، آبِ چندانی در خود ذخیره نمی کنند، اما گیاهانِ گرمسیری، مانند هندوانه ، خربزه، انار، نارگیل و انگور تا می توانند، برای روزهای گرم و آفتابی، آب در دلِ بافت های خود می انبارند. جانوران گرمسیری مانند شتر نیز، توانایی دخیره آب و کاربرد بهینه و اندکِ آن را دارند، اما آبزیان که نیازی به نگهداری آب در بدن خود ندارند، آن را به آسانی از تن خود بیرون می ریزند. انسان، جانوری ست که هماره در کرانه دریاها و کناره رودهای بزرگ زیسته است و نیاز فراوانی به آب دارد. چنین است که تن او به آسانی آب را از راه مثانه و دهان و بینی و چشم و پوست، بیرون می ریزد.
چون همه رفتارها و کردارهای جانوران در هر زمان، در پاسخ به نیازهای زیستبومیِ آنان شکل می گیرد و همه ی زیستبوم ها، هماره دگرگون شونده و ناپایدار است، به ناگزیر، رفتارها و کردارهای هیچ زینده ای را هدفی پایانی نیست و هرگز نمی توان هیچ گیاه و یا جانوری را “کامل”، خواند. گفتمان “کمال”، در این گستره، بیهوده و بی معناست. البته باید گفت که دگرگونی الگوهای رفتاری و کرداری جانوران بسیار کُند رخ می دهد و گاه به میلیون ها سال نیاز دارد و نمی تواند با دگرگونی های ناگهانی زیستبومی همگام باشد. بیشتر رفتارهای و کردارهای پایدارِ برآیشی انسان که ریشه در ساختار ژنتیک او دارند، در پاسخ به نیازهای زیستبومی وی در روزگار جنگل نشینی وی شکل گرفته اند. آن دوره، از آغاز زندگی اجتماعی انسان، نزدیک به صد هزار سال پیش، تا پیش از دست یابی او به کشاورزی بود. اگرچه نشانی از آن روزگار بجا نمانده است، اما می توان گفت که زندگی انسان در جنگل های تاریک و ترسناک و سپس در دشت های فراخ و کرانه دریاها، ستیزِ هماره و بی پایان برای زنده ماندن و گریز از گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما و جانوران درنده و بیماری های توانکاه بوده است. در آن دوران، نه کسی به پیری می رسیده است و نه زمینگیری می توانسته است زنده بماند، زیرا که تلاش شبانروزی هرکس، تنها می توانست، نیازی یک نفر را برآورده کند و چون گروه های انسانی، هماره در سفر و گذر از دشتی به دشتی دیگر بودند، پس انداز و دخیره خوراک و پوشاک شدنی نمی بود.
بیشتر الگوهای کرداری انسان، درآن دوران شکل گرفته است. از شیوه خوردن و آشامیدن گرفته تا روی آوردن به گوشت خواری و کردارهای جنسی. کمبود خوراک و دشواری تهیه آن در طبیعت و نیز ناتوانی از دخیرهِ خوراک بیش از نیاز، سبب می شود که هر بار که جانوری به چیزی خوردنی می رسد، تا آنجا که می تواند، از آن خوراک بخورد. این کردار زمینه ژنتیک دارد و در پاسخ به زندگی دشوار جنگل و بیابان زیستی برآمده است. هیچ جانوری در طبیعت نمی تواند زمان خوراک خود را پیش بینی کند. در طبیعت، گرسنگی، بزرگترین و سرسخت ترین دشمنِ زیندگان در جهان است، زیرا که پایداری آن به آسانی جانوران را از پا در می آورد و تن آنان را نخجیرگاه شکار میکروب ها و ویروس های آماده و هماره در کار می کند. از اینرو، هر بار که جانوری شکاری می کند، موشی به خرمنی می زند، خرسی به کندوی عسلی دست می یابد، ماری به لانه کبوتری می رسد، آهویی بدامن دمنی راه می یابد، کرمی روزنی بدرون سیبی می زند، میکروبی بر زخمی می نشیند، موری به گوری راه می گشاید و پلنگی، گوزنی را به خاک و خون می کشد، هریک تا می تواند، می خورد. این پرخوری برای آن است که هیچ یک از این جانوران نمی دانند که خوراک پس از آن، کی و از کجا فراهم خواهد شد. این کردار، طبیعی ست و میلیون ها سال از برآیش آن می گذرد و به فهرست کردارهای پایدارِ برآیشیِ انسان نیز پیوسته است.۱ فراگیری این کردار در میان همه ی جانوارن، نشانه کهن بودن آن در جهان جانوری ست و نخست در جانوری که نیای بزرگِ همه ی جانورانی که از آن ها نام بردیم بوده است، شکل گرفته است و به زنجیره ژنتیکِ آیندگان پیوسته است. اگرچه پُرخوری ریشه ای برآیشی دارد، اما چون یافتن خوراک در طبیعت برای جانوران بسیار دشوار است، هیچ جانورِ وحشی ِ چاقی در طبیعت یافت نمی شود. تنها انسان و جانوران اهلی، که دسترسی نسبی بهتر و بیشتری به خوردنی ها و آشامیدنی های گوناگون دارند، چاق می شوند. چاقی، پدیده ای غیر طبیعی و زیانبخش است.
انسان نیز، چون جانورانِ دیگر، اهل پُرخوری تا سیری ست و هربار که دست به غذا می برد، مکانیزم ژنتیک آن کردار برآیشی که از آن نام بردیم، در مغز اون بکار می افُتد و وی بی که بداند، تا هنگام سیری می خورد. البته انسان در بسیاری از سرزمین ها، دیگر نیازی به چنین کاری ندارد، زیرا می داند که دسترسی به خوردنی و آشامیدنی فراوان دارد و می تواند خوردن خود را برنامه ریزی کند (صبحانه، نهار، عصرانه، شام، سحری..). اما کردارهای برآیشی، واکنُش آنی به دگرگونی های زیستبومی نشان نمی دهند. توانایی گردآوری بیش از نیاز، پس از پیدایش کشاورزی، نزدیک به ۱۰ تا ۱۵ هزار سال پیش، پدید آمده است. این زمان در اندازه گیری برآیشی بسی کمتر از یک ثانیه در برابر یک سده است. از اینرو بسی بیش از بسیاری از زمینه های رفتاری و کرداری انسان، ریشه در دوران پیش از کشاورزی دارد.
نمونه ی دیگری از کردارهای پایدار برآیشی که یادگارِ روزگار جنگل نشینی انسان است، واکنش وی در برابر پدیده های آنی و ناگهانی ست؛ صدای مهیب در بیرون از دایره دید، پریدن و یا افتادن ناگهانی چیزی در برابر و یا کنارِ انسان و خوردن ناگهانی چیزی به تن انسان. هر یک از این رویدادها زنجیره ای از واکنُشهای فیزیکی و فیزیولوژیکی در تن انسان پدید می آورد. نخست تراوش غدُه ادرنالین، سبب افزایش تپش قلب می شود و شمار فرودم و بازدم بالا می رود و ماهیچه ها درهم می شوند و سپس پوست تن انسان عرقناک می شود. این همه، برای آن است تا انسان با شنیدن آن صدای ترسناک و یا رویداد ناگهانی، بتواند آسان بگریزد و یا باید، با آن بستیزد.۲ تراوش غده ادرنالین، افزایش تپش دل، انسان را برای زور ورزی و یا دویدن آماده می کند. عرقناک شدن تن، بویژه کف دست ها، برای توانمند نمودن انسان در بالا رفتن از درخت است. گریزِ بهنگام از دست درنده ای دونده و توانایی بالا رفتن از درخت، انسان را از دسترس آن درنده دور می کند و از مرگ می رهاند.
اکنون که انسان، شیر و پیل و پلنگ و دیگر جانورانِ درنده را از زیستگاه های خود رمانده است و بسیاری از آن ها را از میدان طبیعت بدر کرده است، دیگر نیازی به ترس و هراس از صدای بلند و رویداهای ناگهانی نیست. اما چون کردارهای پایدارِ برآیشی هزاران هزار سال می پایند، هنوز نیز انسان با هرصدای آنی و ناگهانی، هراسناک می شود و گاه به ایست قلبی دچار می شود. تورینه رفتارهای و کردارهای برآیشی انسان، آنچنان با شیوه زندگی کنونی او ناسازگار است که گویی کسی باندِ فرودگاهی را برای باربری با الاغ بکار بَرَد و یا با چراغ پی سوز، در پی نور لیزری بر پهنه کهکشان ها باشد. تن و جانِ انسان برای زندگی در جلگه ها و رویداشت ها و بیشه های نیمه جنگلی و آبسال در۵۰ هزار سال پیش پدیده آمده است و برآیش رفتارها و کردارهای ما، در پرتو نیازهای زیسبتومی زمین در آن روزگاران شکل گرفته است. پنجاه هزار سال پیش، شب، هنگام تاریک و خطرناکی برای رفت و آمد در جنگل ها و دشت ها و دمن ها بود، زیرا که انسان، آسان در تاریکی بدام جانوران درندهِ شکارگر می افتاد. از اینرو، هرشب از شام تا بام، ناگزیز از کِز کردن در گوشهای برای نگهداری از جان و توان خود بود. این چگونگی به برآیش خواب کشیده شد و در وی شب خوابی، کرداری پایدار و ژنتیک شد. اما امروز انسان در پرتو نیروی برق و زیستگاه ها و کارگاه های سرپوشیده و نیز هزار و یک ابزار و تمهید ایمنی دیگر، نیازی به هدر دادن نیمی از عمر خود در خواب شبانگاهی ندارد. اما چون کردارهای پایدارِ برآیشی، بسیار دیرپا و ماندگارند، هر انسان سالم، همچنان نیازمند به خواب شبانه است.۳
یکی از حوزه های دیرپای رفتاری که در هزاران سال گذشته دگرگونی چندانی نداشته است، گسُتره رفتارهای آمیزشی انسان است. در این گستره، بسی بیش از بسیاری از رفتارها، ریشه در نیازهای زیستبومی انسان در روزگاران جنگل زیستی وی دارند. پژوهش های زیست – روانشناسیک۴ نشان داده است که زنان، مردان بلند بالا و هوشمند و روزمند را دوست می دارند و نشانه های این ویژگی ها را درآنان خوش می دارند و آسانتر با آنان در می آمیزند. بلندی بالا، هوشمندی و زورمندی، نشانه های توانایی بیشتر در گردآوری میوه و دانه و دام در روزگاران کهن بوده است. هرچه مرد، بلند بالاتر، توانایی او در دویدن و گریختن از دست جانوران درنده بیشتر می توانسته است باشد. هرچه نیز وی زورمندتر، توانایی شکار و کشیدن دام بسوی زیستگاه برایش آسانتر می بوده است. ارزش هوشمندی در زندگی دشوار جنگلی نیز، نیازی به بررسی ندارد. پس در برآیشِ رفتارها و کردارهای آمیزشی انسان، توانایی ماندگاری و سازگاری، به زیبایی گره خورده است و انسان هرآن چه را که برای ماندگاری اش سودمند است، زیبا می یابد. بر این اساس، مردان نیز، هرآنچه در زنان نشانه باروری و توانایی بارداری آنان است را دلپذیر می یابند و زیبا می پندارند. نمونه این ویژگی ها، جوانی، بلندبالایی، روشنی، طراوت و تازگیِ پوستِ تن، درشتی لگن، درشتی چشم ها و هوشمندی ست.
جوانی، به خودیِ خود در پیوند با آمیزش جنسی زیباست و نزدیک به همه مردان و زنان جهان در دوران کارایی جنسی خود، آمیزش با جوانان را برتر از آمیزش با پیران می دانند. این چگونگی برای آن است که جوانان ژن هایی کاراتر از سالمندان دارند و امکانِ زایندگی و همگون سازی آنان بسی بیشتر از دیگران است.۵
زیباییِ اندام های ِ ورزیده و فشرده از آنروست که این گونه اندام ها، نشانه سلامت و بهداشت است و چون ژن های سالم در بدنِ سالم یافت می شود، ورزیدگی تن و فشردگی ماهیچه ها و چربی های آن، مانند بازوان و ران ها و پستان ها، جنسِ مخالف را بسوی خود می کشاند. بلند بالایی، نشانه توانایی بیشتر در دانه و میوه چینی از درختان و نیز تندتر دویدن است. هر چه بالای فرد بلندتر، پاهای او درازتر و هر چه پاهای کسی درازتر باشد، گام های اوبزرگتر است و توانایی بیشتری در فرار از چنگ جانورانِ شکارگرِ درنده دارد.۶
تنومندی، نشانه درشتی استخوان بندی و نیروی بیشتراست. اگر چه تنومندی امروزه در میان بیشتر گروههای انسانی دسترسیِ بیشتر به فراورده های غذایی را سبب نمی شود، اما این ویژگی ها در دوران جنگل زیستیِ انسان شکل گرفته است و به فهرست کردارهای غریزی انسان پیوسته است. در آن روزگار، مردِ تنومند، خوراکِ بیشتری فراهم می آورد و تنومندی زن به معنای داشتنِ لگنی درشت تر و رحِمی بزرگتر وپستان هایی سرشارتر از شیر می بود. از اینرو، درشتیِ تن بر ریزیِ آن برتری یافته است. در روزگار کنونی که دیگر نه تنومندی نشانه بهزیستی ست و نه درشت چشمی نقشی در گردآوری بیشتر خوراک و نوشاک دارد، سنجه های ناخودآگاهِ زیبایی جنسی برای انسان، همچنان پیرو ارزش های زیستیاری وی در روزگارانِ کهن است.
کشاورزی
یکی از دگرگونی های بسیار بزرگ زیستبومی که درخور اندیشه و درنگ و پژوهشِ بسیاراست، کشاورزی و دام پروری ست که باید آن را انقلاب بزرگی در تاریخ برآیش انسان دانست.۷ اگرچه زمان درازی در مقیاس برآیشی، از این رویداد بزرگ نگذشته است، نمی توان انتظار داشت که این چگونگی بازتابی بر ساختار ژنتیک انسان گذارده باشد، اما واتاب های این انقلاب بزرگ را بر فرهنگ و شیوه شکل گیری تمدن های گوناگون انسانی نمی توان نادیده گرفت. پیش از پیدایش کشاورزی، انسان به گونه دیگری می زیست و می اندیشید. در آن روزگاران همه ی همّ و غم او، گردآوری توشه مورد نیاز برای پرکردن شکم خود بود. فرهنگ بود. هنر نیز شاید. اما گونه و کیفیت فرهنگ و هنر در آن روزگار، هیچگونه همگونی با آنچه ما امروزه از این دو مراد می کنیم، نداشت. فرهنگ جامعهِ کوچنده، فرهنگ زیستن بر لبه لغزان ِ پرتگاه و راه رفتن برروی پلی سست از ریسمان است.
اگر فرهنگ های امروزی راهنمای چگونه زیستن است، فرهنگ کوچندگانی که پیش از پیدایش کشاورزی می زیستند، فرهنگِ چگونه نمردن و گریختن از بلایای روزمره بود. هنر نیز در آن روزگار، ابزار ذهنیِ برآوردن نیازهای نخستین ِ انسان بود و نه پٌرانه ای برای رهاندن انسان از یکنواختی زندگی و روزمرگی. هنگامی که انسان در پرتو کشاورزی توانست برای اولین بار به انباردن ِخوراکِ بیش از نیاز خویش بپردازد، ساختارِ روانی او و شیوه خویشتنداری و زیستبانی و شهرداری او به گونه شگفت آوری دگرگون شد. دیگر همگان را نیاز به کار کردن هماره نبود، زیرا که یک کشاورز می توانست با برداشتن هفتاد تخم از یک، توشه هزاران نفر را فراهم آورد. آن هزاران نیز می توانستند به هزاران کار دیگر بپردازند. و چنان نیز می کردند. و چنان شد که امروزه چنین ویژه کاری ها و مهارت های شگفت آوری پدید آمده است. پس کشاورزی را باید چشمه زاینده و زیر بنای اقتصادی تمدن و فرهنگ و هنرِ پایدارِ بشر دانست. ازاینرو، شاید بتوان گفت که تا پیش از دست یابی انسان به کشاورزی، انسان مهمان جهان بود زیرا که بر سرِ سفره گسترده و آماده دانه ها و میوه های خود رو و دیمی، در دشت ها و دمن های آبسال می نشست و از چشمه ساران و رودباران ِ روان می نوشید. اما پس از دست یابی به شیوه های کشت و کار، توانست که دام و دانه ی گیتی را در راستای نیازهای زیستی خود هدفمند و پروار کند. این چگونگی سبب شد که او خود را میزبان جهان بداند و با دستبُرد آگاهانه در آن، آب و خاک را در خدمت نیازهای خود در آورد.
از دیدگاه زیست شناسیک می توان گفت که کشاورزی، میکروب ها، قارچ ها، ویروس ها و دیگر زیندگانِ ریزِ میکروسکوپی را که در دستگاه گوارشی انسان با او همزی هستند، تغییر داده است. کشاورزی و دام پروری، خوراک و نوشاک انسان را دگرگون کرده است و بهمراه این دگرگونی، قارچ ها، میکروب ها و باکتری های تازه ای را به دستگاه گوارش انسان و نیز جانوران اهلی فرستاده است۷. پیش از آن، خوردنی هایی چون نان و ماست و پنیر و کره و هزاران خوراک دیگر، وجود نداشت. نیز، گوشتخواری به گونه ای که اکنون شدنی ست، ممکن نمی توانست باشد. کشاورزی و دامپروری، خوراک انسان را چنان دگرگون کرد که از آن پس انسان می تواند ده ها برابر بیش از نیازِ تنِ خود بخورد و چربی بیش از نیاز را در جاهای خالی تنِ خود در زیرِ پوست تلنبار کند. چربی در طبیعت، پدیده ای بسیار ارزشمند و گران بهاست و هرگز، هیچ جانوری توانایی یافتن چربی بیش از نیاز خود را ندارد. آنسان که گفتم، جانوران جنگلی، نه هرگز به پیری می رسند و نه چاق می شوند. این هردو، ویژه انسان روزگار پس از کشاورزی ست.
کشاورزی و دام پروری، همزمان با دگرگون کردن رژیم غذایی انسان، سبب پیدایش بیماری های تازه ای شد که نمونه های آن طاعون، سرخک، کوفت، افزایش چربی خون و ایست قلبی ست.8 همچنین، گوناگونی خوراکِ انسان، اندک،اندک راه به خوردنِ غذاهای یکنواخت و زیانمند بُرد. این غذاها همواره پر از نشاسته و چربی و خالی از ویتامین و مواد کانی مورد نیاز کالبد انسان است. پیش از پیدایشِ کشت و کار، انسان ناگزیر از گردآوری میوه ها و دانه های گوناگونِ سرشار از ویتامین و انرژی بود، اما از آن پس، مواد نشاسته ای مانند سیب زمینی، گندم، برنج، ذرت و ارزن، بخش اساسی خوراک انسان بارنهاده و کشتگر شد.
بخش دیگرِ دگرگونسازِ کشاورزی، پیدایش ورزش و ادبیات و هنر بود. انسانِ جنگل زی، نیازی به ورزش نمی داشت، زیرا که دوندگی روزمره، نایی در تن او برای ورزش برجا نمی گذاشت. انسان در پرتو کشاورزی توانست که از چرخه روزمرگی رها شود و بتواند بی که نگران آب و نان خود باشد، به کار دیگری دست زند. آنچه کارِ فکری خوانده می شود، برآیندی از کشاورزی ست که هم به پیدایش رشته های کاری دیگری کشیده شد و در پایان به ویژه کاری راه بُرد، و هم برای نخستین بار در تاریخ جانوران، تن های چاق و پر چربی پدید آورد. پیدایش ویژه کاری، یکی از برآیندهای بزرگ کشاورزی ست.
پیدایش خط و نگارش را نیز باید یکی از برآیندهای بزرگ کشاورزی دانست. این برآیندِ بزرگ، انسان را در سپارشِ اندیشه ها و تجربه های خود به آیندگان توانمند نمود. از آن پس هر نسل توانست که دنباله کارهای گذشتگان و پژوهش ها و بررسی های نسلِ پیشین را بگیرد و دانش انسان را در همه رشته ها افزایش دهد. گذشته از آن، پیدایش نگارش و خط سببِ فرهنگ و حافظه ویژه ای شد که به آن،”فرهنگ کتبی” می گویند.9
با آغاز روزگار روشنگری، دوران تازه ای در تاریخ انسان آغاز شد که دوران مدرن نام گرفته است. بازتاب های شگرف این دوره، آن چنان ژرف و فراگیر است که کولاک آن دامن گیرِ همه جهان هستی شده است.
یادداشت ها:
۱. کردارهای پایدارِ برآیشی را در برابر، Evolutionary Stable Behaviours آوردهام. برای آگاهیِ بیشتر دراین باره، نگاه کنید به کتابِ؛ “برآیش هستی” از ابراهیم هرندی.
۲. Fight or Flight Mechanism . من، “مکانیزم ستیز یا گریز”، را برابر آن نهاده ام.
۳. Lawrence Epstein, L. & Mardon, S. (2006), The Harvard Medical School Guide to a Good Night‘s Sleep.
۴. Psychobiological
۵.Shapiro, D.Y. (1981) Sequence of colouration change during sex reversal in the tropical marine fish: Anthias Sequamipinnis Bulletin Of Marine Science
۶. Policansky, D. (1981), Sex choice and the size advantage model in jack-in-the-pulpit (Arisaema triphyllum), PNAS 78
۷. تنِ انسان جزیره ای ست که در آن میلیون ها زینده ِ ریز و درشت، با یکدیگر همزی و هم سرنوشت هستند. اگر چه انسان خود را یکانِ یکپارچه ای میبیند، اما هر تن، مجموعه ای از میلیون ها میکروب و قارچ و باکتری سودمند است، که هریک به گونه ای نقشی در ماندگاری آن تن دارد. این همزیستی را ‘Symbiosis’، می خوانند.
8. البته کشاورزی، زیان های فرهنگی و اجتماعی بسیاری مانند؛ پیدایش دارا و ندار در جامعه، برده داری، بیگاری و بهره کشی نیز گردید که در اینجا از حوزه سخن ما بیرون است.
9. می توان گفت که پیدایش پدیده ای بنام ِ “فرهنگِ نوشتاری”، مفهوم ِ دیگری بنام، “فرهنگ شفاهی” را نیز پدید آورد، زیرا که این دو گونه فرهنگ، تنها در پرتو یکدیگر می توانند معنا داشته باشند.