مجله روشنفکر

مجله روشنفکر جایی برای ژرف اندیشیدن

فیدل با رکورد بیش از ششصد سوء قصد به جانش/ بهرام رحمانی

%d9%81%db%8c%d8%af%d9%84روشنفکر/ فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا درگذشت. رائول کاسترو، رییس‌جمهوری کوبا بامداد شنبه 26 نوامبر 2016 به وقت اروپا، در تلویزیون دولتی اعلام کرد که برادرش فیدل کاسترو، رییس‌جمهوری پیشین و رهبر انقلاب این کشور در سن 90 سالگی جان سپرده ‌است. هم‌چنین رییس‌جمهوری کوبا بعدتر اعلام کرد که مراسم سوزاندن جسد فیدل کاسترو شنبه انجام می‌شود.

کاسترو از سال 2006، از یک بیماری روده‌ای رنج می‌برد و از آن پس هرگز سلامتی‌اش را باز نیافت. وی به‌دلیل این بیماری قدرت را به برادرش رائول واگذار کرده‌ بود.

فیدل کاسترو سال 1959، پس از پیروزی انقلاب کوبا، قدرت را به‌دست گرفت و 49 سال رهبری این کشور را برعهده داشت. ارنستو چه‌گوارا، انقلابی مشهور آمریکای لاتین نیز در کنار او در انقلاب کوبا دست به قیام مسلحانه زد و سپس به‌شکلی موقت سمت وزارت را نیز در دولت چپ‌گرای کاسترو برعهده داشت.

کاسترو بارها از تلاش‌های آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده‌(سیا) برای ترور او جان سالم به‌در برد و منابع کوبایی این عدد را چندصدبار عنوان کرده‌اند. آمریکا در سال 1961، برای سرنگونی دولت او به خلیج خوک‌ها در کوبا حمله کرد اما ناموفق ماند. سیا در عملیات «خلیج خوک‌ها» از مخالفان کوبایی کاسترو برای حمله به این کشور استفاده کرد.

کاسترو در جنگ سرد، به‌شخصیتی مهم علیه آمریکا بدل شد. به‌خصوص طرح استقرار پایگاه موشکی شوروی در این کشور در سال 1962 به‌تنشی 13 روزه با آمریکا انجامید که جهان هرگز تا آن حد به جنگ اتمی تمام‌عیار نزدیک نشده‌ بود. پس از آن کوبا دهه‌ها است که با تحریم آمریکا روبه‌روست.

در واقع فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا که در دوران مسئولیت خود 10 رییس‌جمهور آمریکا را به‌چالش کشید در سن 90 سالگی درگذشت.

تنها سال گذشته میلادی بود که آمریکا و کوبا روابط خود را رسما از سر گرفتند. حتی باراک اوباما، رییس‌جمهوری آمریکا پیش از این در سال جاری به کوبا سفر کرد.

اگرچه کاسترو به دلیل سیستم تک‌حزبی سیاسی در این کشور و محدودیت‌های آزادی بیان بارها تحت انتقاد قرار گرفت، اما انقلاب کوبا و نوشته‌ها و سخنرانی‌های او در زمان حکومتش تاثیر بسیاری بر برخی گروه‌ها و سازمان‌های چپ داشت. او رابطه نزدیکی با برخی نویسندگان و روشنفکران چپ آمریکای لاتین داشت.

کاسترو، در آخرین سال‌های عمرش دیگر مقامی در قدرت نداشت و به‌نوشتن ستون در روزنامه‌ها مشغول بود و به‌دیدارهای رسمی با سران دیگر کشورها ادامه می‌داد. با این حال، هنوز او را «فرمانده کل انقلاب کوبا» خطاب می‌کردند.

کاسترو، بیش از 600 سوء قصد جان سالم به در برده و از این جهت رکورددار جهان است. با این وجود، فیدل کاسترو پنجاه سال کوبا را رهبری کرد و در جهان سیاست کم‌تر کسی موفق شده است تا این همه سال بر مسند حکومت تکیه زند.

بنابراین، فیدل شاید جزو نادرترین شخصیت‌های انقلابی چپ جهان است که سرانجام عاقبت به‌خیر شد؛ یعنی زنده ماند و با مرگ طبیعی فوت کرد.

 ارنستو جزو هشتادو مردی بود که در سال 1956 میلادی با فیدل کاسترو به کوبا رفتند و فقط 12 نفر آن‌ها موفق به بازگشت شدند. از آن پس آن‌ها جنگ چریکی علیه حکومت دیکتاتوری فولخنسیو باتیستا حکومت دست‌نشانده آمریکا در کوبا را آغاز کردند.

%da%86%d9%87-%da%af%d9%88%d8%a7%d8%b1%d8%a7فیدل کاسترو 13 اوت سال 1926 در شهر بیران، واقع در استان اورینته کوبا به‌دنیا آمد. خانواده او از زمینداران مرفه بودند. او بعد از گذراندن دوره ابتدایی در روستا به‌مدرسه‌ای خصوصی واقع در شهر سانتیاگو د کوبا و بعد هاوانا رفت و سپس از دانشکده حقوق دانشگاه هاوانا فارغ‌التحصیل شد.

در سال 1947 و در زمان دانشجویى به‌یک فعال سیاسى تبدیل شد و در اقدام سیاسى تبعیدشدگان دومینیکن براى سرنگونى دیکتاتور دومینیکن به‌نام «رافائل تروجیلو» شرکت فعال داشت و سال بعد در شورش‌هاى مناطق و حومه شهر بوگوتا در  کلمبا شرکت کرد.

در سال 1951، فیدل به عضویت حزب اصلاح‌طلب ارتدوکس درآمد و از طرف حزب خود وارد انتخابات براى حضور در مجلس عوام شد.

کاسترو در دانشگاه هاوانا در رشته حقوق به تحصیل پرداخت. در سال 1953 او در اولین قیام نافرجام علیه باتیستا شرکت کرد. پس از این قیام او زندانی و سپس به مکزیک تبعید شد. در سال 1956 کاسترو به‌کوبا بازگشت و مجددا رهبری انقلاب علیه باتیستا را در دست گرفت. او سپس برای تقویت موقعیت خویش به‌نیرو‌های چریکی تحت فرماندهی  ارنستو چه‌گوارا پیوست. او سرانجام با پشتیبانی این نیرو‌های چریکی توانست حکومت استبدادی فلوخنسیو باتیستا را در سال 1959 سرنگون کند.

در واقع کاسترو از بدو تحصیل حقوق در دانشگاه هاوانا یک دانشجوی نمونه بود. وی به‌یک سازمان سیاسی پیوست؛ عضو لژین کاراییب شد که می‌خواستند بروند و دیکتاتور معروف دومینیکن را سرنگون کنند. اما خودشان از قایق سرنگون گردیده، با ذکر نام‌شان به‌عنوان «تحت تعقیب» در رادیو و روزنامه‌ها معروف شدند؛ به‌عنوان نماینده فدراسیون دانشجویان کوبا به بوگوتا سفر کرد و …

وی سخنران ماهری بود شاید به‌همین دلیل، می‌گویند کاسترو، محبوبیت و موفقیتش را مدیون سخنرانی‌هایش است. وقتی حمله او و 50 دانشجوی دیگر در 26 جولای 1953 به سربازخانه مونکادا در بندر سانتیاگو، با شکست صددرصدی مواجه شد، همه دانشجوها دستگیر و بلافاصله تیرباران شدند. فقط فیدل توانست فرار کند و چهار روز در نیزارها قایم شود. طبیعتا آخرش پیدایش کردند و بردندش دادگاه. او صحنه محاکمه‌اش را به‌یک سخنرانی پرشور علیه باتیستا تبدیل کرد، یک سخنرانی 4 ساعت و نیمه که ترجیع بندش این بود: «تاریخ مرا تبرئه خواهد کرد». در حالی که طرف کاسترو، یعنی ژنرال باتیستا، بالای لیست تاپ تن دیکتاتورهای تاریخ آمریکای لاتین بود.

باتیستا، یک گروهبان ساده تندنویس ارتش که یک‌شبه سرهنگ شده بود. در دهه 30، او که فرمانده کل ارتش بود، دوستانش را به کودتا وامی‌داشت تا خودش بتواند در انتخابات سال 1940 برنده شود. چیزی که درباره او جای سئوال دارد، این است که آیین‌نامه انتخابات مصوب 1944 را با آن‌که به‌زیانش بود به‌راحتی پذیرفت و پس از پایان دوره‌اش به فلوریدا رفت اما در قسمت بعدی سریال، یعنی در مارس 1952 با یک کودتای نظامی برگشت و گانگسترهای آمریکایی را که در دوره اقامت در آمریکا رفیقش شده بودند با خودش به کوبا آورد. همین‌طور یک گروه شکنجه‌گر حرفه‌ای را. درباره او گفته‌اند مردی بود کوتاه قد، چهارشانه، با بینی پهن و خنده رو که به‌درد کار دیگری جز دیکتاتوری نمی‌آمد.

روش کار باتیستا خیلی صریح و روشن بود: با رشوه می‌توانستی به‌همه جا برسی. مثلا نرخ راه‌اندازی کازینو، 25 هزار دلار حق ریاست جمهوری بود. با همین داروغه ناتینگهام بازی ها، باتیستا توانسته بود هاوانا را به‌طور کامل توسعه بدهد، منتها از آن طرف، سال 1957، هاوانا 270 خانه فساد رسمی و هزار «بار» داشت و پایتخت قمار و فحشای آمریکا به‌حساب می آمد.

کاسترو، بعد از زندان به مکزیک رفت و آن‌جا 18 ماه زمان کافی بود تا دست به‌سازمان‌دهی یک سازمان انقلابی بزند. پیوستن «چه گوارا» به تیم کاسترو، در همین مکزیک اتفاق افتاد. تیم کاسترو دوباره به‌پادگان مونکادا حمله کرد اما باز هم شکست خوردند. چریک‌ها وقت پیاده شدن از کشتی 82 نفر بودند اما وقتی مثل سه سال قبل مجبور شدند در نیزارها قایم شوند، 15 نفر بیش‌تر نبودند و حتی مجبور شدند چه گوارا را در یک دهکده بگذارند و بروند. کاسترو اما این نیرو را دوباره جمع کرد. آن‌ها یک سلسله تعقیب و گریز ماهرانه راه انداختند که سوژه خوبی برای مطبوعات آمریکایی بود. یک روزنامه نگار آمریکایی که در بهار 1958 توانست به اردوگاه شورشیان راه پیدا کند، آن‌ها را با دقتی مثال زدنی، این‌طور توصیف کرد: «چریک های ریشویی که آواز می‌خوانند و جلو می‌روند».

باتیستا، در می 1958، دو لشگر را به‌کوه‌های سیراماستره اعزام کرد تا جلوی پیشروی نیروهای چه گوارا و کاسترو را بگیرند. عملیات ارتش با شکست مواجه شد و این بار کاسترو بود که حمله متقابل کرد. صبح 4 ژانویه چه گوارا با نیروهای همراهش وارد هاوانا شد و پشت سر او، در 8 ژانویه 1959، کاسترو که راه‌پیمایی پیروزمندانه‌ای را از سانتیاگو تا هاوانا انجام داده بود رسید.

وی سرانجام در1959 توانست نظام فالگنسیو باتیستا را شکست دهد و حکومت در کوبا را در دست گیرد. وی علاوه بر رهبری انقلاب کوبا، از سال 1959 تا 1976 به‌عنوان نخست وزیر کوبا و سپس به‌عنوان رییس‌جمهور این کشور از سال 1976 تا 2008 مشغول فعالیت بود.

حزب کمونیست کوبا، از سال 1965 تا سال 2011 تحت رهبری وی اداره می‌شد. بر اساس قانون اساسی مصوب سال 1976 میلادی دبیرکل حزب، رهبری حکومت را در دست دارد. کاسترو یکی از نمادهای انقلاب سوسیالیستی در آمریکای لاتین به‌شمار می‌رفت. کاسترو هم‌چنین دو دوره دبیر کل جنبش عدم تعهد بود.

 نخست آمریکایی‌ها فورا دولت جدید انقلابی را به‌رسمیت شناختند. کاسترو هم سه ماه پس از انقلاب به‌سفر غیررسمی 12 روزه‌ای به آمریکا رفت و غیر از دیدار با نیکسون در کاخ سفید، در هتل ارزان قیمتی در هارلم با مالکوم ایکس، جمال عبدالناصر و جواهر لعل نهرو دیدار کرد.

آمریکایی‌ها، به‌زودی فهمیدند درباره کاسترو مرتکب اشتباه هولناکی شده‌اند: کاسترو دست به‌اصلاحات اراضی زد. آیزنهاور واردت شکر کوبا را کاهش داد. کوبا 850 میلیون دلار دارایی آمریکا را ملی اعلام کرد. آمریکا نفت کوبا را قطع کرد. کوبا از شوروی نفت خرید. صنایع پتروشیمی کوبا که آمریکایی بودند گفتند ما با این نفت‌ها نمی‌توانیم کار کنیم. کاسترو آن‌ها را هم ملی کرد. آمریکا مزارع کوبا را با سلاح‌های بیولوژیک بمباران کرد. کوبا رسما اعلام کرد ما کمونیست هستیم. آمریکا 1400 فراری کوبایی را برای حمله در خلیج خوک‌ها پیاده کرد که البته قضیه در نطفه خفه شد. کوبا هم پذیرای موشک‌های هسته‌ای شوروی شد. سرانجام آمریکا که سرسختی کاسترو را دید و موشک‌های هسته‌ای شوروی هم در 90 مایلی خاک خودش مستقر شدند، اجبارا عقب‌نشینی کرد و علنا قول داد که در ازای برچیده شدن این موشک‌ها دیگر کاری به‌کار کوبا نداشته باشد.

 فیدل کاسترو، پس از به‌دست گرفتن حکومت در کوبا مخالفت با سیاست‌های آمریکا در کوبا و آمریکای جنوبی را سرلوحه سیاست‌های خود قرار داد.

آمریکا که منافع خود را در کوبا در خطر می‌دید، تلاش کرد وی را با انجام توطئه‌هایی حمایت شده از سوی سازمان سیا‌(سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا)، به‌قتل برساند، دولت‌مردان واشنگتن حتی با حمایت از چریک‌های ضد انقلاب کوبا، در سال 1961 به‌فرمان «جان اف کندی» رییس‌جمهوری وقت آمریکا حمله‌ای به خلیج خوک‌ها در کوبا انجام دادند که در این حمله نیرو‌های وفادار به فیدل کاسترو، چریک‌های ضدانقلاب کوبایی را شکست دادند.

در زمان زمامداری کندی بر کاخ سفید، هم‌چنین بحران استقرار موشک‌های شوروی در کوبا پیش آمد، که آن بحران از طریق دیپلماتیک و با خروج موشک‌های شوروی از کوبا به‌طور مسالمت‌آمیز به‌پایان رسید.  در حالی که احتمال آن نیز می‌رفت که بر سر استقرار موشک‌های شوروی در کوبا جنگی عالم‌گیر میان دو قدرت بزرگ آن زمان در گیرد.

در 1959، به‌دنبال پیروزى نیروهای چپ و سوسیالیست به‌رهبرى فیدل كاسترو در كوبا، آمریكا در نزدیكى مرزهاى خود با یك خطر جدى روبه‌رو شد به‌ویژه آن‌كه فیدل جوان علاقه زیادى به نزدیك شدن به اتحاد جماهیر شورورى داشت. این وضعیت براى ایالات متحده قابل تحمل نبود بنابراین در اواخر سال 1960، دولت كندى تصمیم گرفت با كمك نیروهاى طرفدار رهبر قبلى كوبا‌(باتیستا) و عوامل CIA حمله‌اى به‌سواحل كوبا را ترتیب دهد.

این نیروها حدود 6 ماه در گواتمالا آموزش جنگ‌هاى چریكى دیده و به‌تدریج آماده اجراى یك جنگ كلاسیك شدند و در حالى كه در 11 اپریل 1961، بالغ بر 5 هزار نفر مى‌شدند به‌همراه 7 كشتى كوچك از گواتمالا و لوییزیاناى آمریكا عازم «خلیج خوك‌ها» در كوبا شدند.

بلافاصله 8 هواپیماى بزرگ بى‌-26 آمریكایى نیز با خدمه كوبایى‌(مخالفان فیدل كاسترو) از نیكاراگوئه به‌پرواز درآمده و 3 فرودگاه اصلى كوبا را بمباران كردند.

با وجود آن‌که كاسترو اصلا انتظار چنین حركت برنامه‌ریزى شده‌اى را نداشت‌(او در این زمان تمام تلاش خود را وقف ایجاد واحدهاى آموزشى و اعزام آن به‌مناطق فقیر كوبا كرده بود). اما موفق شد نیروهاى انقلابى خود را سریع بسیج كند و به‌سرعت خود را به‌منطقه مورد تهاجم برساند. از طرف دیگر بمباران هوایى بى‌- 26ها هیچ اثرى به‌قدرت ناوگان هوایى كوبا نگذاشت.

روز 12 آپریل به‌بعد مهاجمان با مقاومت‌هاى سازمان‌یافته انقلابیون در محورهاى اصلى مواجه شدند و آن‌ها كه براى یك مبارزه سهل و آسان خود را آماده كرده بودند دریافتند كه انقلابیون اگرچه از یك ارتش منظم بى‌بهره‌اند اما مى‌توانند از پس 5 هزار نیروى مزدور برآیند.

شدت نبرد در روزهاى بعد افزایش یافت اما مهاجمان نتوانستند از ساحل خلیج خوك‌ها جلوتر بروند چرا كه ورود 6 هواپیماى قدیمى دولت كوبا كه به‌زحمت راه‌اندازى شده بودند مانع پیشروى نیروهاى موتوریزه و تانك مزدوران شد.

در روز 17 آپریل، هواپیماهاى آمریكایى‌(تحت فرمان خلبانان مزدور) آخرین تلاش را براى پاكسازى نیروهاى بر سر راه ارتش به‌اصطلاح آزادى‌بخش‌(ضد دولت كاسترو) كرد اما نتیجه این امر سقوط چند فروند این هواپیماها بود و بالعكس انقلابیون با حمله متقابل مهاجمان را به‌دریا ریختند. در آخرین ساعات جنگ روساى «سیا» و ستاد ارتش آمریكا از كندى خواستند تا اجازه دهد تا رزمناوهاى آمریكایى با آتشبارى، انقلابیون را عقب برانند تا مهاجمان فرصت عقب‌نشینى بیابند اما كندى «عاقلانه» با این اقدام مخالفت كرد. چرا كه باخبر شد كه خروشچف علنا اعلام كرده، با هر اقدام مستقیم نظامى آمریكا علیه كوبا مخالف است.

جنگ خلیج خوك‌ها در 17 آپریل، به‌پایان رسید در حالى كه 300 كشته و 1113 اسیر براى مهاجمان در برداشت. جنگ خلیج خوك‌ها، جنگى كوتاه و كوچك محسوب مى‌شود اما بى‌تردید اثر سیاسى آن بسیار زیاد بود. هنوز پس از نیم قرن از آن تاریخ كوبا در «زیربینى» ایالات متحده به‌رهبرى فیدل كاسترو ماهیت ضد آمریكایى خود را حفظ كرده و آماده است تا هر تهاجمى را پاسخ دهد.

كوبا در زمان خود یك «سمبول» بود و اگر آمریكا مى‌توانست در نبرد خلیج خوك‌ها كاسترو را سرنگون كند بعدها با جنبش‌هاى چپ و سوسیالیستی در نیكاراگوئه، شیلى و السالوادور مواجه نمى‌شد. كوبا در تمام سال‌هاى جنگ سرد استخوانى در گلوى آمریكا بود. این كشور در 1962، در پى بحران راكتى كوبا‌(استقرار موشک‌های روس در خاك این كشور كه منجر به‌واكنش سریع كندى شد و جهان را به‌آستانه یك جنگ برد) نشان داد كه آماده است تا هر جا كه طرف روس مایل باشد جلو برود.

كوبا بین سال‌هاى 1970 تا 1989 به 15 كشور جهان نیرو فرستاد تا مانع پیروزى دولت‌هاى راست‌گرا و یا كودتاچیان شود.

شكست عملیات خلیج خوك‌ها اثر بدى براى دولت كندى داشت اگر چه كندى با قبول شكست جمله معروفى گفت: «پیروزى صد پدر دارد اما شكست یتیم است من مسئولیت اقدامات دولت را برعهده مى‌گیرم».

در رفاقت پایدار فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا با گابوی ادبیات داستانی جهان، تاریخ آمریکای لاتین رنگی از افسانه و جادو به خود می‌گیرد.  انخل استبان و استفانی پانیچلی، دو زبانشناس  و استاد دانشگاه گراناتا در کتابی با عنوان «فیدل و گابو» طرحی از رفاقت پایدار بین رهبر یک انقلاب و شاخص‌ترین چهره ادبیات آمریکای لاتین در جهان را به دست می‌دهند.

در آثاری مانند «کسی به‌سرهنگ نامه نمی‌نویسد»‌(به ترجمه احمد گلشیری)، «پائیز پدرسالار»‌(به‌ترجمه اسدالله امرایی) و «ژنرال در هزارتوی خود»‌(به ترجمه هوشنگ اسدی)، تاثیر دوستی مارکز با کاسترو را می‌توان مشاهده کرد. رفاقت آن‌ها از اندک دوستی‌های پایدار بین یک نویسنده و یک رهبر سیاسی‌ است. منتقدان مارکز و مخالفان کاسترو بارها این مدعا را در میان آورده‌اند که مارکز با تکیه بر دوستی‌اش با رهبر فقید انقلاب کوبا به‌قدرت سیاسی نزدیک می‌شد بدون آن‌که ناگزیر باشد در قدرت مشارکت داشته باشد.

%d9%81%db%8c%d8%af%d9%84%db%b2%db%b2

فیدل کاسترو و گابریل گارسیا مارکز

سابقه دوستی مارکز با کاسترو به 18 آویل 1958، هشت ماه پیش از سقوط حکومت دست‌نشانده باتیستا برمی‌گردد. مارکز جوان که در آن‌ سال‌ها روزنامه‌نگار بود، مجموعه گزارش‌هایی درباره رهبر انقلاب کوبا منتشر کرد با عنوان «برادرم فیدل». مارکز بیش از همه تحت تأثیر «اراده آهنین» کاسترو قرار گرفته است.

به‌زودی اما در کم‌تر از دو دهه بعد از پیروزی انقلاب کوبا، بین روشنفکران چپ در اروپا و طرفداران کاسترو جدایی و اختلاف ژرفی به‌وجود آمد.

حلقه‌ای از نویسندگان چپ، نویسندگانی مانند ژان پل سارتر، ایتالو کالوینو، خولیو کورتاسار و ماریو بارگاس یوسا در نامه سرگشاده‌ای به فیدل کاسترو به زندانی شدن ابرتو پادیلا، شاعر کوبایی اعتراض کردند. مارکز از امضای این نامه خودداری کرد.

پس از آن‌که کاسترو در یکی از سخنرانی‌هایش نویسندگان نامه سرگشاده را محکوم کرد، یوسا نامه دیگری، تندتر از نامه پیشین نوشت. این بار خولیو کورتاسار هم از امضای این نامه امتناع کرد. چنین بود که 7 مه 1974، بین سرشناس‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین که در حلقه ادبی پاریس زیر یک سقف گرد آمده بودند برای همیشه جدایی و اختلاف افتاد. اختلاف چنان پایدار بود که در سال 2003 یوسا در نمایشگاه کتاب بوگوتا، مارکز را دلقک درباری رهبر انقلاب کوبا نامید.

مارکز در یکی از مصاحبه‌هایش گفته است: «من از کسانی هستم که با دوستانشان در یک قبر دفن می‌شوند. کاسترو هم از کسانی‌ست که من دوست‌شان می‌دارم».

مارکز بارها به‌تاکید گفته بود که با کاسترو نه فقط درباره سیاست که درباره زندگی و ادبیات و هنر و خوراک‌های خوشمزه صحبت می‌کند.

 سیمون رید هنری، زندگی این انقلابی را از کودکی تا سال اندوهناک 1967 که چه گوارای جوان در جنگل‌های بولیوی کشته شد، دنبال کرده است. در شب تابستانی در سال 1955، فیدل کاسترو و چه گوارا برای اولین بار در مکزیکو سیتی دیدار داشتند. از همان آغاز پیوند مستحکم دوستی بین این دو جوانه زد و هنگامی که فیدل کاسترو مخفیانه از تبعید به کوبا بازگشت، چه گوارا او را همراهی می‌کرد.

از پایگاه چریکی سیرا مسترا جنگ کماندویی توسط چه طراحی شد و تا پیروزی بر دیکتاتور باتیستا در سال 1959 رفاقت و دوستی این دو رهبر انقلابی در میدان‌های سیاسی به‌آزمون گذاشته شد. اما عاقبت چه گوارا بعد از پیروزی انقلابیون کوبا، ماموریت انقلابی حرفه‌ایش، در ابتدا از آفریقا و سپس بولیوی پیگیری کرد.

چه گوارا، قبل از این‌که به اقدامات انقلابی دست بزند، در 1952 همراه دوستش آلبرتو گرانادو سراسر آمریکای لاتین را گشت زده بود و هم‌چنین کتابی بسیارشناخته شده- که فیلم آن نیز ساخته شده‌است – به‌نام «خاطرات موتور سیکلت» در بیان خاطرات این سفر نگاشته ‌است.

«ارنستو» بزرگ‌ترین فرزند خانواده بود. در سال 1953، از دانشكده پزشكی فارغ‌التحصیل شد و سپس سفر به‌دیگر كشورهای آمریكایی را آغاز كرد، سفری كه نقطهء عطفی در زندگی او بود. در سال 1954، زمانی كه در «گواتمالا» بود با پشتیبانی از حكومت «جاكوب آربنز» كه منتخب مردم بود قدم به‌عرصه مبارزات سیاسی گذاشت. آربنز در نتیجه توطئه و در مداخلات تجاوزكارانه سازمان سیا سرنگون شد و «چه» به مكزیك گریخت. اندكی بعد به فیدل كاسترو و دیگر انقلابیونی پیوست كه با جنبش 26 ژوییه در پی بر اندازی دیكتاتوری «فولژ نیسو باتیستا» در كوبا بودند. «گوارا» در دسامبر 1956، از جمله مبارزانی بود كه به‌منظور آغاز مبارزه چریكی از عرشه كشتی كوچك «گرانما» قدم به‌خاك كوبا گذاشتند. او كه در اصل پزشك گروه بود هم‌چون یك فرمانده نظامی شورشی ظاهر شد. در پی سقوط «باتیستا» در دسامبر 1956، چه‌گوارا یكی از رهبران حكومت تازه كارگران و دهقانان شد و پست‌های دولتی متعددی چون ریاست بانك مركزی كوبا و وزارت صنایع به او واگذار شد. چه‌گوارا بارها به‌نمایندگی از كوبا در مجامع مختلف چون سازمان ملل متحد شركت كرد. وی در مقام یكی از رهبران جنبش 26 ژوییه به‌برگزاری گردهمایی‌های سازمان‌‌های سیاسی – كه سرانجام در 1965 به‌بنیان‌گذاری حزب كمونیست كوبا انجامید – یاری رساند. گوارا در اوایل 1965، از همه مسئولیت‌ها و پست‌های دولتی كناره‌گیری كرد و به‌منظور كمك به‌پیش‌برد مبارزات انقلابی و ضد‌سرمایه‌داری در دیگر كشور‌ها، كوبا را ترك كرد و همراه با داوطلبانی كه بعدها در «بولیوی» به او پیوستند، نخست به كنگو «زئیر» رفت و در جنبش ضد امپریالیستی آن كشور به رهبری  «پاتریس لومومبا» شركت جست. از نوامبر 1966 تا اكتبر 1967 جنبش چریكی بولیوی را بر ضد دیكتاتوری نظامی آن كشور رهبری كرد. در هفتم اكتبر 1967، در عملیات رزمی ساخته سازمان سیا به‌دست نظامیان بولیوی زخمی و دستگیر و روز بعد از آن تیرباران شد.

در بامداد 8 اکتبر 1967، در نزدیکی لاایگه را‌(دهکده کوچکی در بولیوی و در نزدیکی کوه‌های آند)، چه‌گوارا به‌همراه چندتن دیگر از سازمان چریکی به‌محاصره ارتش بولیوی -که به‌وسیله ماموران سیا و افسران آمریکایی همراهی می‌شد- درآمدند و دستگیر شدند. چند روز بعد چه توسط سربازان بولیویایی تران پس از شکنجه اعدام گردید. چه گوارا به‌قاتل خود گفته بود:
«می‌دانم تو برای کشتن من آمده‌ای. مرا بکش. تو یک مرد را می‌کشی».

جلاد از شنیدن این جمله خجالت می‌کشد و شروع به تیراندازی با یک مسلسل نیمه‌خودکار می‌کند. ابندا ساق پای چه را هدف قرار می‌دهد و سپس دستان او را. در این هنگام چه بر روی زمین می‌افتد و دست خود را گاز می‌گیرد‌(شاید برای جلوگیری از گریه). در نهایت جلاد تیری به‌گردن و سینه چه می‌زند. به جلاد توصیه شده بود که به‌سر وی شلیک نکند تا چنین به‌نظر آید که او در درگیری کشته شده ‌است بقایای جسد چه گوارا در 1997 میلادی پیدا شد و به کوبا انتقال یافت.

در هر صورت فیدل کاسترو یکی از معروف‌ترین چهره‌های سیاسی قرن بیستم بود که با چه گوآرا در انقلاب کوبا مبارزه سختی را به‌سرانجام رسانده بودند، اما پس از پیروزی، چه گوآرا ادامه مبارزه را در گوشه‌ای دیگر از امریکای لاتین پی گرفت. چه گوآرا توسط مامورین سیا و بولیوی اعدام شد و به‌اسطوره‌ای در میان مبارزان انقلابی چپ و کمونیست جهان بدل شد. اما فیدل سال‌های سال حکومت کرد اما هرگز جایگاه محبوبی هم‌چون چه گوآرا پیدا نکرد.

زندگی فیدل، همواره مملو از فراز و نشیب‌های سیاسی و گاهی خطرناک بود. در توصیف فیدل گفته و نوشته شده است که شخصیت کاریزماتیک و هوش و ذکاوت بالا در کنار خونسرد بودن و در عین حال خود محور بودن و کج خلقی بودن از خصوصیات اخلاقی وی است.

کاسترو، یکی از شخصیت‌های بحث‌برانگیز جهان معاصر بوده است. حامیانش او را قهرمان سوسیالیسم، ضدامپریالیسم و بشردوستی و کسی که توانسته استقلال کوبا را در برابر امپریالیسم آمریکا حفظ کند، می‌دانند.

در 31 ژوئیه سال 2006، فیدل کاسترو به‌دلیل انجام یک عمل جراحی در روده بزرگ قدرت را به‌طور موقت به برادرش رائول سکاترو واگذار کرد. این اولین باری بود که کاسترو قدرت را موقتا به فرد دیگری  انتقال می‌داد.

فیدل کاسترو که به‌مدت 49 سال قدرت را در کوبا در دست داشت در تاریخ 17 فوریه 2008، از تلاش برای تصدی یک دوره ریاست جمهوری جدید در کشورش منصرف شد و برادر 76 ساله‌اش  رائول کاسترو  در تاریخ 24 فوریه 2008، جانشین وی شد.

 کاسترو، تلاش کرد جامع‌ترین خدمات اجتماعی را در کوبا پیاده کند: آموزش و مراقبت‌های پزشکی کاملا رایگان، بالاترین میزان با سوادی و طول عمر در آمریکای لاتین، مقرری برای تمامی سالمندان و از کارافتادگان و ریشه‌کنی بیکاری و بی‌خانمانی به‌کمک زمین‌ها و مسکن‌های عمومی. او سعی کرد کوبا را از حالت صادرات تک محصولی‌(فقط شکر) خارج کند ولی در این راه چندان موفق نبود.

 در باره تاریخ انقلاب کوبا، نوشته‌های متعددی در دسترس است اما آن‌چه سیمون رید هنری در انقلاب کوبا دنبال کرده است عمیق‌تر و در عین حال انتقادی‌تر است و به‌ویژه به‌همکاری‌های نزدیک چه گوارا و فیدل کاسترو انگشت گذاشته است. رابطه تنگاتنگ و همکاری سیاسی چه و فیدل از معدود رابطه‌های مستحکم رفیقانه در دنیای سیاسی دهه شصت میلادی است. بر اساس نوشته سیمون رید هنری، استحکام رابطه چه و فیدل نظیر ارتباط روشنفکری و تزلزل‌ناپذیر مارکس و انگلس است.

هر چند که ارتباط سیاسی و رفیقانه در دنیای سیاسی ناپایدار است و از این روی چشم‌اندازی که رید هنری از این ارتباط بیان می‌کند حائز اهمیت است.

ارزش رابطه چه و فیدل فراتر از همکاری‌های سیاسی بوده است. آن‌ها حتی در خصوصی‌ترین موضوعات هم هم‌فکری داشته‌اند.

سیمون رید هنری، در یادداشت خود اشاره می‌کند که فیدل همواره درباره ارتباطش با چه سکوت اختیار کرده است و تمایل به‌شرح این ارتباط هم ندارد. اما در هر حال شعله مشتعل این ارتباط رو به‌خاموشی رفت.

آن‌چه که روشن است این که چه و فیدل درباره وضعیت واقعی کوبا و تئوری سوسیالیسم اختلاف نظر داشته‌اند. اما هر دو برای برقراری سوسیالیسم از اهرم‌های مبارزه سیاسی انقلابی و مسلحانه استفاده برده‌اند.

هم‌زمان گفته شده است که آن‌ها درباره آینده سوسیالیسم در کوبا نیز اتفاق نظر نداشته‌اند. چه گوارا در پی انقلاب‌های دیگری در گوشه‌هایی از این جهان بود و فیدل جذب سوسیالیسم روسی شد. اما در نظریه هر دو انقلابی آمریکای لاتین، در حرکت به‌سوی سوسیالیسم پتانسیل بالایی داشت و شاید این فکر عامل خاموشی شعله مشتعل رابطه آن دو شد.

 برای دیدن فیلم سیکو، به‌لینک زیر مراجعه فرمایی: http://bit.ly/1cVPxbF

 «Sicko Documentary»، فیلم مستندی از مایکل مور درباره سیستم بهداشت و درمان آمریکاست. این فیلم، نخستین بار در سال 2007 اکران شد. مور در این فیلم، سیستم بهداشت و درمان آمریکا را به کشورهایی چون انگلستان، فرانسه، کانادا و حتی کوبا مقایسه کرده و آن‌را به شدت به چالش می‌کشد.

در فیلم سیکو، شهروندان آمریکایی برای دریافت خدمات رایگان به کوبا سفر کرده‌اند و تفاوت هزینه‌های بهداشت و درمان آمریکا را با کوبا لمس می‌کنند. نکته حائز اهمیت آن‌جاست که این افراد قهرمانان ملی آمریکا هستند که در واقعه تروریستی یازدهم سپتامبر و فروریزی برج های دوقلوی جهانی در نیویورک، امدادرسانی کرده‌اند و علت اصلی بیماری آن‌ها نیز صدمات ناشی از این امدادرسانی بوده است.

مور نشان می‌دهد که اگرچه دولت آمریکا مدعی استفاده از سیستم سرمایه‌داری آزاد برای بهداشت و درمان است، ولی تجارب موفقی نیز در سیستم دولتی‌(به‌خصوص در اداره سامانه بهداشت و درمان زندان‌ها) دارد که باید آن‌را به‌کل جامعه آمریکا تعمیم دهد.

این سیستم بهداشتی در دولت فیدل کاسترو، قادر به‌ارائه خدماتی برابر با دیگر کشورهایی است که از لحاظ سیستم سرمایه‌داری و تجهیزات پیشرفته هستند. متخصصان یکی از دلایل این موضوع را تمرکز زیاد کوبا بر پیشگیری عنوان می‌کنند.

دلیل دیگر آن‌ها این است که مراقبت‌های بهداشتی رایگان، به‌کوبایی‌ها این اجازه را داده که بتوانند به‌سرعت پزشک را ملاقات کنند و بیماری را قبل از این که نیاز به‌کارهای پرهزینه داشته باشد، درمان کنند.

این سیستم کوبا در مستند مایکل مور با نام SiCKO هم ستوده شده است. این فیلم‌ساز آمریکایی، در این مستند سعی داشت نشان دهد مراقبت‌های بهداشتی در آمریکا بیش‌تر به‌نفع بیمه و شرکت‌های داروسازی عمل می‌کند تا بهداشت عمومی. برای اثبات این موضوع، مایکل مور با گروهی آمریکایی به کوبا سفر کرد.

این گروه افرادی بودند که در جریان حادثه 11 سپتامبر به‌عنوان داوطلب کار کرده بودند و از مسائل بهداشتی اتفاق افتاده در آن زمان، ناراضی بودند. هدف از نمایش این فیلم در سالن‌های نمایش آمریکا نشان‌دادن این واقعیت بود که درمان‌هایی که آمریکایی‌ها با فقدان آن رو‌به‌رو هستند در کوبا به راحتی در دسترس و رایگان است.

کوبا بر اساس آمارهای اعلام شده از سوی سازمان جهانی بهداشت، در شرایط برابری با آمریکاست. میانگین امید به‌زندگی برای هر کوبایی 2/77 سال و برای هر آمریکایی 9/77 سال است.

بر همین اساس، تعداد کودکانی که قبل از تولد 5 سالگی‌شان فوت می‌شوند در کوبا 77 نفر از هر هزار نفر و در آمریکا 8 نفر از هر هزار نفر است. ارقام سازمان جهانی بهداشت، هم‌چنین حاکی است در حالی که کوبا تنها 229 دلار در سال برای هر فرد هزینه می‌کند، آمریکا مجبور است حدود 29 برابر این رقم، یعنی 6096 دلار برای هر فرد در سال هزینه کند.

تعداد پزشکان کوبایی 73 هزار نفر، یعنی دو برابر سرانه پزشکان آمریکاست. به‌همین دلیل در سال‌های اخیر، این کشور 15 هزار پزشک خود را در مقابل تامین سوخت ضروری برای کار به ونزوئلا فرستاده است.

در حالی که کوبا سیستم مراقبت‌های بهداشتی خود را یکی از موفقیت‌های انقلابی فیدل کاسترو که در سال 1959 انجام شد می‌داند، منتقدان دولت کوبا معتقدند مراقبت‌های بهداشتی و دیگر منافع اجتماعی از هزینه آزادی سیاسی به‌دست آمده است.

گیل رید، تهیه‌کننده مستند Salud درباره کوبا می‌گوید: هنوز این کشور نمونه خوبی برای کشورهای توسعه یافته‌ای است که نمی‌توانند از عهده هزینه‌های بالای درمان‌های پزشکی بر بیایند و می‌توانند با پیشگیری از لحاظ اقتصادی بسیار مفید عمل کنند.

دکتر دیوید هیکی، جراح پیوند اعضا در بیمارستان بیوموند در دوبلین می‌گوید: کوبا یک رهبر جهانی در مراقبت‌های بهداشتی بر پایه پیشگیری‌های پزشکی است و این جالب است که فردی از غرب بیاید تا شاهد دستاوردهای این کشور باشد. او تاکید می‌کند که نمی‌تواند چیز جدیدی به پزشکان کوبایی آموزش دهد زیرا آن‌ها خود انواع جراحی‌های پیوند اعضا را انجام می‌دهند.

ده‌ها سال پیش تحریم آمریکا علیه کوبا، باعث شد آن‌ها به‌صنعت زیست مولکولی دست یابند که موجب تولید داروهای جدیدی برای پیش گیری از رد پیوند عضو می‌شود. این کشور، هم‌چنین اولین تولیدکننده واکسن مننژیتB  جهان است که هم اکنون با وجود در اختیار قرار گرفتن آن در کشورهای جهان سوم هنوز اروپا و آمریکا مجوز قانونی برای استفاده از آن ندارند.

کوبا از 11 میلیون نفر با بودجه‌ای یکسان مراقبت می‌کند و مراقبت‌های بهداشتی بهتری در مواردی همچون امید به‌زندگی، کاهش مرگ و میر نوزادان و افزایش میزان واکسیناسیون اعمال می‌کند.

***

 این مطلب را با نقل قول هایی از چه‌گوارا، به‌پایان می‌برم. در این میان نامه وداع چه‌گوار به فیدل کاسترو جالب و خواندنی و تایخی است: «در این لحظه خاطرات زیادی به سراغم می‌آید ، مثلاً خاطرم هست زمانی که تو را در خانه ماریو آنتونیو ملاقات کردم، وقتی پیشنهاد کردی که به سازمان ملحق شوم برای تدارک امور، دردسرهای زیادی پیدا کردم .

یک روز از ما پرسیدند که در صورت مرگ شما به چه کسی باید اطلاع دهیم، اول از این مطلب خیلی ناراحت شدیم اما بعد متوجه شدیم که بالاخره این حقیقتی است که باید قبول کنیم، در انقلاب انسان یا پیروز می‌شود یا می‌میرد و خیلی از رفقا هم دراین راه جان دادند.

امروز دیگر این مسائل آن‌قدر مهم نیست، چون ما بزرگ‌تر شده‌ایم و حقیقت هم تکرار شده، به‌هر حال فکر می‌کنم که وظیفه خود را نسبت به انقلاب کوبا در خاک خودش انجام داده‌ام و اکنون از شما و سایر رفقا و مردم شما که قبلا متعلق به من بودند خداحافظی می‌کنم .

بدین ترتیب، رسما ازسمت خود به‌عنوان رهبر ملی حزب، درجه سرگردی در گروه و شهروندی کوبا استعفاء می‌دهم…»‌(از نامه چه به کاسترو»

چه‌گوارا می‌گفت:

«دستم بوی گل می‌داد، مرا به‌جرم چیدن گل محکوم کردند اما هیچ‌کس فکر نکرد شاید من شاخه گلی کاشته باشم!

یک انقلابی واقعی همان جایی خدمت می‌کند که به‌او احتیاج است»!

سانتا کلارا بنای یادبودی به‌افتخار او ساخته شده ‌است. وی پیروزی‌های شگرفی در این شهر در جریان جنگ‌های انقلابی کوبا آفریده بود.

فیدل کاسترو، گفته است:

«در زندگی از دو خبر خیلی ناراحت شدم. یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چه گوارا».

 در هر صورت من شخصا، هرگز پرو روس و پرو چین و ضدامپریالیسم‌(ضدامپریالیسم بودن مترادف ضدکاپیتالیست بودن نیست) نبودم و نیستم و مستقیما افکار و اهداف سیاست‌های مارکس و انگلس و بیش از همه نحوه فعالیت پراتیکی انترناسیونال اول را می‌پسندم اما با این وجود، به‌نیروها و شخصیت‌های انقلابی و مقاومی چون «فیدل کاسترو»، احترام خاصی قائلم به‌خصوص که در پیش‌برد اهداف سیاسی و اجتماعی خود بسیار پیگیر و مصمم هستند از این‌رو، مرور تجارب زندگی سیاسی و اجتماعی آن‌ها برای هر فعال سیاسی کمونیست امری مهم و ضروری است.

 سه‌شنبه نهم آذر 1395 – بیست و نهم نوامبر 2016

اطلاعات

این ویودی در نوامبر 29, 2016 بدست در Uncategorized، سیاست فرستاده شده و با برچسب خورده.

بایگانی

نوامبر 2016
د س چ پ ج ش ی
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
282930  

یادآوری

نشر مطالب تولیدی روشنفکر، با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است.

اعلان

مجله روشنفکر از تاریخ ۲۰۱۷/ ۰۱/ ۱۵ در قالب «دوهفته نامه» منتشر گشته و ماهی دوبار به روز می‌شود.
%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: