روشنفکر/ مطلب ارسالی/ عدهای زنده یاد «احمد کسروی» (1) را بیشتر به عنوان مورخ میشناسند؛ عده ای زبان شناسی او و بخصوص تز مربوط به زبان آذری اش را برجسته میکنند؛ عدهای دیگر توجهشان بیشتر به دست آوردهای او پیرامون ادبیات بوده است؛ و اما عدهی معدودی تلاششان بر این بوده است که احمد کسروی را که بیشک یکیاز مهمترین متفکرین وطن ما در نیمه اول قرن بیستم است در جامعیت آثار و افکارش تحلیل و تفسیر کنند. من در ادامه به تعدادی از مطالعات جدی پیرامون احمد کسروی که در آنها تلاش شده است که او را در جامعیتش مطالعه کنند می پردازم و با نیم نگاهی به این مطالعات، این تزرا مطرح میکنم که کسروی مهمترین دغدغه اش حفظ تمامیت ارضی ایران بوده است؛ و در پایان این نوشتار کوتاه، به طرح این موضوع که «امروز برای حفظ تمامیت ارضی ایران چه باید کرد؟»، از دید و با برداشت خودم، خواهم پرداخت.
این را هم اینجا بگویم که اگر اشتباه نکرده باشیم هیچ کس تا به امروز به تحول فکری کسروی پیرامون دین نپرداخته است. کسروی در سالهای اول و دوم تاسیس ماهنامهی «پیمان» طرفدار اسلام است و بازگشت به اسلام را تبلیغ میکند، بعدها از اسلام فاصله میگیرد و در مرحله آخر که به گونهای با تبعید رضا خان و احساس خطر از جانب روحانیت میتواند در رابطه باشد – اسلام و تشیع را در تمامیتشان رد میکند. (من در نوشتاری تحت عنوان «دین در اندیشهی کسروی» ، که به زودی منتشر خواهد شد، این موضوع را خواهم شکافت).
سه تز پیرامون اندیشه کسروی
آقای «محمدرضا نیکفر» در یک نگاهِ (تقریبا) جامع به کسروی این تز را مطرح میکند که کسروی خواهان ایجاد یک هویت سکولار ایرانیبوده است. او مینویسد: «دفاع پرشور احمد کسروی از مشروطيت و حکومت قانون، انتقاد تند او از خرافه، از «کشيشان» و «همهء همکاران ايشان، از هر دين و کيش» (آيين، ص 52)* (2) و به طور مشخص از شيعيگری و شيعيگران، همهنگام دفاع او از ضرورت وجود يک دين بخردانهء مدني، تلاش او برای پيرايش ذهن و زبان، و سرانجام توجه ويژهء او به ايدهء «ايران»، و در اين ارتباط جايگاه آذربايجان در آن، چون همه با هم نگريسته شوند، ميتوانند سازهها و سويههايی از گونهای تلاش برای ساختن يک هويتِ ايرانی سکولار به شمار آيند» (3).
شاید گفته آقای نیکفر درست باشد که کسروی به دنبال ساختن یک هویت سکولار ایرانیدر معنای سیاسی کلمه بوده است؛ اما به ضرس قاطع همزمان میتوان مدعی شد که او به دنبال ساختن هویت سکولار به معنای فلسفی آننبوده است (4) .»سکولاریسم فلسفی» به معنای زمینی کردن اندیشه های دینی و مذهبی ست و تمام تلاشاش بر این است که ادیان از آسمان ها به زمین برگردانده شوند. سکولاریسم فلسفی با دین و مذهب سر و کار دارد و تلاش می کند که بطلان آنها را بنمایاند، بدون آنکه با پیروان آنها به ستیز برخیزد. «سکولاریسم فلسفی» اندیشهای ست که ماورای طبیعه / متافیزیک را ردّ میکند و نگاهش معطوف به جهان ماده است. هم و غم یک سکولار فلسفی این است که به مخاطب اش ثابت کند که دین محصول ذهن آدمی ست.
برگردیم به کسروی. این کسروی است که با مادی گرایان / دهریون / ماتریالیستهای زمانه خودش – از جمله دکتر تقی ارانی – به مجادله میپردازد و هر چه در چنته دارد رو میکند تا بتواند مادی گرایی/دهری گرایی/ ماتریالیسم را رد کند. دلیل اصلیاین امر هم وحشتی بود که کسروی از مادی گرایی و داروینیسم داشت؛ دو پدیدهای که گاهاً آنها را یکیمیپنداشت. اینکه مثلا «جهانیدیگری در کار نیست» و اینکه «زندگینبرد است» را کسروی – به باور ما – سم مهلکی برای حفظ تمامیت ارضی یک ملت میدانست. در نگاه او عدم اعتقاد وجود به جهان دیگر باعث از بین رفتن اخلاقیات میشود و پذیرفتن «زندگی» به عنوان «یک نبرد» هرج و مرج و از میان رفتن حس همبستگیرا در پی خواهد داشت (5).
خانم «یونگ» (Jung) با نیم نگاهیبه تز آقای آبراهامیان – که به آننیز در ادامه خواهیم پرداخت – پایان نامهی دکترایش را پیرامون کسروی به زبان آلمانی در سال 1976 نوشته است. ایشان با تمرکز بیشتر به روی آثار مربوط به دین کسروی این تز را ارائه میدهند که کسروی به دنبال «ایدئولوژی وحدت» (Ideologie der Einheit) بوده است (6). کتاب ایشان کتاب ارزندهای است. خانم «یونگ» تلاشاش بر این بوده است که کسروی را در جامعیتاش تحلیل کند؛ اما از آنجایی که ایشان دسترسی به تمام آثار کسروی را نداشتهاند، تحول فکری کسروی – بویژه پیرامون دین – را نتوانستهاند دریابند (7)؛ یعنیاینکه هر چه پیرامون دین در تفکر کسروی نوشتهاند به مرحله سوم تحول فکری او بر میگردد.
اما ایشان به درستی کوششهای کسروی را تلاشی برای ساختن «ایدئولوژی وحدت» دانسته است. کسروی دشمن سرسخت کثرتگرایی/ کثرت مداری (Pluralism) بود و از «پراکندگیها» که – یکی از واژگان اغلب از سوی او به کار رفته میباشد – بسیار نفرت و وحشت داشت. کسروی به راستی، هیچ گونه کثرتگرایی را بر نتابید. دلیل اینکه مثلا به زبان پارسی پرداخت، واژگان نو تولید کرد و ایده «زبان پاک» را مطرح کرد؛ و دلیل اینکه همه ادیان و مذاهب را – در مرحله سوم تحول فکریاش در زمینهی دین – به صراحت رد کرد و دم از «پاک دینی» زد را شاید بتوان در یک امر خلاصه کرد: تولید ایدئولوژی وحدت. اما این ایدئولوژی – که خانم «یونگ» به دلایل ریشهای ایجادش نپرداخته است – چه ضرورتی داشته است؟ به این پرسش آقای «آبراهامیان» یکی از معقولترین پاسخها را چیزی حدود 43 سال پیش داده است (8) که ما در ادامه به آن میپردازیم.
آقای آبراهامیان از پرتو تئوریهای «ادغام/ اینتگریشن/اینتگراسیون سیاسی» (Political Integration) به آثار کسروی پرداخته و سعیاش بر این بوده که کسروی را در بستر تاریخیاش مطالعه کند. به باور آقای آبراهامیان جامعه ایران در اوایل قرن بیستم یک جامعه در خود ادغام شده (integrated) نبوده است؛ یعنی اینکه ایران جامعه ای که اجزایش در هم تنیده شده باشند نبوده است.
اگر – به باور آقای آبراهامیان – نگاهی «افقی» به ایران تا اوائل قرن بیستم داشته باشیم خواهیم دریافت که ایران از سوی قدرتهای منطقه ای/محلی اداره میشده است. اگر هم – باز به باور آقای آبراهامیان – نگاه «عمودی» به جامعه ایران داشته باشیم، درخواهیم یافت که این جامعه متشکل از اقلیتهای مذهبی، زبانی و قومی فراوانیبوده است. از نظر مذهبی مثلا به سنی و شیعه تقسیم شده بوده است؛ و همین شیعه در کنار دیگر شاخههایش دارای دو شاخه چون «نعمتی» و «حیدری» بوده است و شاخه «حیدری» به نوبه خود به زیر مجموعههایی چون «متشرع»، «شیخیه» و «کریم خانی» تقسیم میشده است. تا آنجا که مربوط به زبان در ایران میشود آقای آبراهامیان ایران را جامعهای متشکل از «موزائیک زبانها» میداند؛ و اقلیتهای قومی فراوانیچون کرد، بلوچ، عرب، بختیاری و… را نام میبرد. او در پایان این گونه نتیجه گیری میکند که تاریخ ایران «تاریخ نزاع های منطقه ای/ محلی » (history of communal straggles) بوده است؛ قبیله علیه قبیله، منطقه علیه منطقه و مذهب علیه مذهب (9).
آقای آبراهامیان سپس به قضاوتهاییکه پیرامون کسروی شده است میپردازد. او مینویسد: عده ای او را «تئوریسین مدرنیزاسیون ایران» میدادند؛ برخیاو را «مورخ شایسته انقلاب مشروطه» دانسته اند؛ برخیاو را «فیلسوف» قلمداد کردهاند؛ تعدادی او را «ملایی در لباس مدرن» دانستهاند؛ عدهای او را یک «اینترناسیونالیست» و «انسان مدار»(Humanist) خطاب کرده اند که هم و غم اش مسائل جهان بوده است؛ عدهای او را یک «ناسیونالیست کوته بین» دانسته اند، ناسیونالیست بیگانه ستیزی که قصدش زدودن واژگان عربیاز زبان پارسی بوده است؛ عدهای او را یک «خرده بورژوا ی ایدهآلیست» نامیده اند که تئوریسین طبقه ی حاکمه بوده است؛ عدهای او را «مدافع سر سخت دیکتاتوری نظامی» قلمداد کرده اند؛ عدهای او را «مدافع نظام مشروطه» خوانده اند؛ برخیاو را «دشمن سرسخت نخبگان سیاسی» دانسته اند و برخیاو را یک «خرابکار رادیکال» دانسته اند که با آثارش تلاش کرده است که شیعه را رد کند و… (10).
و در پایان اینگونه نتیجه میگیرد که:
«با وجود اینکه اکثر عنوانهای [به کسروی نسبت داده شدهی مذکور] قسمتیاز حقیقت را در بر دارند اما هیچ کدامشان جوهر اندیشهی کسروی را به دست نداده اند. هم و غم کسروی دین و بیدینی، دموکراسی و دیکتاتوری، ابقای و یا براندازی نظام نبود. مهمترین امر در اندیشه او گذر جامعهی سنتیادغام نشده (unintegrated) ایران به جامعهای مدرن و ادغام شده (integrated) – که امید اش را داشت – بوده است. او در حقیقت با تمام کاستیها و تناقضهایش تنها روشنفکر [ایرانی ای]بود که به دنبال ریشه مشکلات ادغام /اینتگراسیون/اینتگریشن (integration) ایران در سطح ملیبوده است.» (11).
و به همین دلیل آقای آبراهامیان معتقد است که کسروی «تئوریسین ناسیونالیسم ایرانینبوده بلکه تئوریسین اینتگراسیون/اینتگریشن ایران در سطح ملی بوده است.» (12).
آنچه بر سهتز نام برده میتوان افزود
ما بر این باوریم که سهتز تشریح شده بالا قسمتهای عمدهای از اندیشه ی کسروی را به دست داده اند و همزمان معتقدیم که ابداع هویت سکولار ایرانیاز سوی کسروی (که پیرامون اش البته بحث هایی هست)، ایجاد «ایدئولوژی وحدت» و، از همه مهمتر تلاش او در راستای ادغام/اینتگراسیون/اینتگریشن ایران میبایست برآمده از یک هدف/انگیزه بالاتری باشند؛ یعنی اینکه «ایدئولوژی وحدت» یا به اصطلاح خودمان در زبان پارسی «نخ تسبیح»ی که کسروی به دنبال اش بوده است، میبایست دارای کارکرد (function) مهمی بوده باشد ما آنهدف یا کارکرد را در «حفظ تمامیت ارضی ایران» خلاصه میکنیم. کسروی در دوران جوانیو میان سالیجنبشهای جدایی طلبانهای آذربایجان و خوزستان را از نزدیک با پوست، گوشت و استخوان لمس کرد. این تجربه ها و به عبارتی دیگر، وحشت از تجزیه ایران تا آخر عمر دغدغه اش بود و او را «بدرقه» کرد. دلیل اینکه کسروی به زبان جغرافیا اهمیت داد و واژگانی چون «شرق»، «غرب»، «شمال» و «جنوب» را – در چهار چوب ایران – در شماره های آغازین ماهنامهی «پیمان»به کرّات مورد بحث قرار میدهد (13) گواه همین مدعی ماست. گواه دیگر نیز کتابهای که پیرامون خوزستان و آذربایجان و شهرها و استانهای ایران نوشته است میباشند.
در پیرامون حفظ تمامیت ارضی ایران به عنوان یک معضل امروزی
کسروی فرزند زمانه خودش بود و – به باور ما – اعتقاد اش بر این بود که همه چیز یک ملت/جامعه میبایست یک دست بشود؛ یعنی ملت میبایست متحد الشکل بشود تا تمامیت اش حفظ بشود؛ و به همین دلیل هیچ گونه کثرت مداریای را بر نمیتابید. ما امروز اما در زمانهای زندگیمیکنیم که رنگارنگی و کثرت مداری به عنوان مزیت و موتور پیشرفت جوامع قلمداد میشوند. یعنی اینکه تاریخ مصرف حرفهای کسروی خیلیوقت است که گذشته است؛ اما صورت مساله همچنان پابرجاست. یعنی اینکه هنوز هم در آذربایجان، خوزستان، بلوچستان و کردستان و دیگر نقاط ایران اندیشه تجزیه طلبی وجود دارد و همگان بر این امر واقف اند که در قرن بیست و یکم دیگر چکمههای «رضا خانی» نیز جلو دار خواسته های اقوام و اقلیتهای ایران – در دراز مدت – نخواهند بود. پس باید رضایت قلبی اقوام و اقلیتهای ایرانیرا برای ماندن در چهار چوب ایران جلب کرد. اما چه گونه؟
اول اینکه قبل از پرداختن به «حفظ تمامیت ارضی ایران» میبایست به ضرورت این مهم پیبرد و به اجماعی بر سر این موضوع رسید که «چرا حفظ تمامیت ارضی ایران مهم است؟» عدم پرداختن به این موضوع میتواند به گونه یی «تقدّس گرایی» و یا «دین خویی» تلقیشود؛ یعنی اینکه ما به امری اعتقاد داریم و برایش میجنگیم، بدون اینکه دلیلش را بدانیم – دقیقا مانند یک انسان دیندار متعصب که از دلایل ابراز دینداری اش سر باز میزند.
دوم اینکه با احزاب منطقهای باید به گفت و گوی نشست و خواستههایشان را دریافت. (در این مورد دکتر اسماعیل نوری علاء تلاشهای فراوانیرا انجام داده است[14]). یکیاز خواستههای معقول احزاب منطقهای که تجزیه طلب نیستند و خودشان را – به درست و یا غلط – نمایندهی مردم آنمناطق میدانند، زندگیدر یک ایران سکولار، دمکرات و فدرال است. امروز اندیشه سکولار-دموکراسی که هیچ تبعیض قومی و مذهبی را بر نمیتابد تبدیل به گفتمان سیاسی فعالین سیاسی ما شده است. یعنی اینکه اکثر قریب به اتفاق ایرانیان به ایرانیسکولار و دمکرات باور دارند. (دیگر حداقل «دموکراسی» را فحش نمیدانند). اما «فدرالیسم» – که میتواند مهمترین اهرم برای جلوگیری از تجزیه ایران بعد از فروپاشی حکومت اسلامی مسلط بر ایران باشد – در فرهنگ سیاسی شفاهی غیر علمی و متعصب ما همچنان یک تابوی بزرگ قلمداد میشود. در این مورد نیز دکتر اسماعیل نوری علاء تلاشهای جدی کرده است اما این تلاشها هنوز بارور نشدهاند و راه طولانی در پیش است تا با احزاب منطقهای پیرامون این مهم به تفاهمات اساسیرسید
آبان 1395 – اکتبر 2016
سوئیس – لوتسرن
پی نوشت ها:
1) در تارنمای/ سایت «ایرانیکا» مقاله ای پیرامون زندگیاحمد کسروی و فعالیتهای او در زمینههای مختلف موجود است. آثار کسانیکه پیرامون کسروی نیز مقالات جدی عرضه کرده اند لیست شده اند. برای مشاهده این مقاله نگاه کنید به:
«http://www.iranicaonline.org/articles/kasravi-ahmad»
2) در اینجا آقای نیکفر منبع کتاب «آیین» کسروی و دیگر آثار او را ذکر کرده اند.
3) برای مشاهده مقالهء آقای نیکفر تحت عنوان «کسروی و مسالهء هویت سکولار» نگاه کنید به:
«http://isdmovement.com/2016/0916/092316/092316.MMohammadreza-Nikfar-Kasravi-and-Secularism.htm»
4) اینکه آیا واقعا کسروی به آنمسائلیکه پیرامون جهانیدیگر میگفت خودش باور داشته است یا نه از حوصلهاین مقال خارج است.
5) نگاه کنید به مقالهء احمد کسروی با عنوان «دین و دانش» در نشریهء «پیمان»، سال پنجم، مهر و آبان 1318، شماره 11 و 12، صص. 473-494. اکثر آثار کسروی در تارنمای/سایت «http://www.kasravi.info/» قابل دسترسی است. همچنین نگاه کنید به کتاب احمد کسروی با نام «ورجاوند بنیاد» که در آنخلاصه افکارش در پیرامون انسان، دین، جهان و حکومت آمده است.
6) Jung, E.: Aḥmad Kasrawī. Ein Beitrag zur Ideengeschichte Persiens im 20. Jahrhundert, Freiburg 1976.
7) خانم «یونگ» در مقدمهء کتابشان به این مهم که به تمام آثار کسروی دسترسینداشته اند اشارهای کرده اند.
8) Abrahamian, E.: “The Integrative Nationalist of Iran”, in: Middle Eastern Studies 9/3 (Oct. 1973), pp. 271-295.
9) ibid/Abrahamian, p. 272.
10) ibid/Abrahamian, pp. 273-274.
11) ibid/Abrahamian, p. 274.
12) ibid/Abrahamian, p. 289.
13) نگاه کنید به نشریهء «پیمان» که در تارنمای «http://kasravi.info/» آرشیو شده است.
(14 نگاه کنید به مقالات او تحت عنوان «در زمینه عدم تمرکز» که در «آرشیو آثار اسماعیل نوری علا» موجود اند.
«http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm»
و همچنین نگاه کنید به کتاب او در پیرامون «فدرالیسم»: