مجله روشنفکر

مجله روشنفکر جایی برای ژرف اندیشیدن

مرگ کشورم را می‌بینم!/ در نامه‌ای از فلوبر به تورگنیف/ پرسه در متون

turgenevflaubert

روشنفکر/از «گوستاو فلوبر»(۱۸۸۰-۱۸۲۰) و «ایوان تورگنیف» (۱۸۸۳-۱۸۱۸) به عنوان دو تن از قله‌های ادبیات غرب در قرن نوزدهم یاد می‌کنند که فلوبر ادبیات عالیِ فرانسه و تورگنیف، ادبیات متحول شده‌ و در‌عین‌حال شگفت انگیز روسیه را نمایندگی می‌کردند. آنچه مسلم است؛ نویسندگان و ادبای آن دوره بیش از زمانه ما نسبت به مسایل اجتماعی و… و سیاسیِ پیرامون خود اظهار نظر می‌کردند و همواره نسبت به رخداد‌های گوناگون حساس بودند. این نامه یک‌سال بعد از جنگ میان پروس و فرانسه در سال ۱۸۷۲ به تورگنیف روسی نوشته شده است. مطالعه این نوشتار خالی از لطف نیست. متن پیش‌رو توسط «صفدر تقی زاده» ترجمه شده است.

تورگنیف عزیزم

۱۳ نوامبر ۱۸۷۲

آخرین نامه‌ات سخت به دلم نشست. از همدردی‌ات بسیار متشکرم. اما افسوس، بیماری من ظاهراً علاج ناپذیر است. گذشته از دلایل شخصی برای غصه‌دار بودنم (مرگ تقریباً همهٔ کسانی که دوستشان می داشتم، در طول سه سال گذشته) از اوضاع و احوال جامعه سخت به ستوه آمده‌ام. بله، وضع بدین منوال است. احمقانه به نظر می‌رسد، اما همین است که هست. حماقت عامهٔ مردم، مستأصلم کرده است. از سال ۱۸۷۰ با احساس وطن پرستی شدید، مرگ و زوال کشورم را می‌بینم و احساس می کنم که از جان و دل دوستش دارم. «پروس» می‌تواند با خیال راحت اسلحه‌اش را زمین بگذارد، چون ما خودمان، بی‌کمک او داریم همین طوری ویرانش می‌کنیم. بورژوازی چنان سردرگم است که همهٔ انگیزه هایش را برای دفاع از خود از دست داده است؛ و هر آنچه هم که جانشیناش شود، بهتر از آن نخواهد بود. غمی که وجود مرا فراگرفته، همانند غمی است که در قرن چهارم به وطن‌پرستان رومی دست داده بود. احساس می کنم بربریتی علاج ناپذیر از اعماق زمین سربرآورده است. امیدوارم بیش از آن که همه چیز را با خودش ببرد، بنده دیگر زنده نباشم. اوضاع و احوال فعلی اصلاً خوشحال کننده نیست. هرگز مسائل معنوی تا این حد خوار و بی مقدار نشده بود. هرگز نفرت نسبت به چیزهای بزرگ، این چنین آشکار نبوده است – انزجار از زیبایی، بیزاری از ادبیات. من همیشه کوشیده‌ام در برج عاج زندگی کنم، اما سیل کثافت همواره به در و دیوارش کوبیده می‌شود و شالوده‌اش را به لرزه درمی‌آورد. مسئله به سیاست ارتباط ندارد، صحبت بر سر وضع روحی و روانی فرانسه است. بخشنامهٔ سیمون [ژول] را با طرحی که برای اصلاح آموزش همگانی پیشنهاد کرده است دیده‌ای؟ [در این ایام، سیمون وزیر تعلیمات همگانی بود] پاراگرافی که دربارهٔ تربیت بدنی است، طولانی تر از پاراگرافی است که دربارهٔ ادبیات فرانسه است. تو خود حدیثی مفصل بخوان از این مجمل!.

القصه دوست عزیزم، اگر تو در پاریس زندگی نمی‌کردی چه بسا که من بیدرنگ آپارتمانم را به صاحبش پس می‌دادم. امید دیدار گاه‌گاهی تو در اینجا، تنها دلیل نگه داشتن آپارتمان است. حالا دیگر اصلاً نمی‌توانم چند کلام با کسی حرف بزنم و از کوره در نروم. با خواندن هر مطلبی از معاصران، از خشم به لرزه می‌افتم. حال و روز قشنگی است، نه؟ با این حال، این‌ها همه مانع نمی‌شوند که بنشینم و کتابی ترتیب بدهم و در آن همهٔ دق و‌دلی هایم را خالی کنم.

چه قدر دوست دارم در این باره با تو حرف بزنم. بنابراین، به طوری که می‌بینی، بنده به این آسانی‌ها دلسرد نمی‌شوم. اگر قرار بود کار نکنم، تنها راه چاره‌ام این بود که طنابی با یک سنگ به گردنم بیاویزم و خودم را به رودخانه بیندازم. سال ۱۸۷۰ بسیاری از مردم را دیوانه و گروهی را خرفت کرد و مابقی را به حالتی از خشم دائمی درآورد. من در این گروه آخری هستم. گروهی که برحق است. در ضمن، مواظب سلامتی خودت باش، دوست بی نوایم، و بدان که سخت دوستت دارم.

گوستاو

اطلاعات

این ویودی در نوامبر 6, 2016 بدست در Uncategorized فرستاده شده و با برچسب خورده.

بایگانی

نوامبر 2016
د س چ پ ج ش ی
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
282930  

یادآوری

نشر مطالب تولیدی روشنفکر، با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است.

اعلان

مجله روشنفکر از تاریخ ۲۰۱۷/ ۰۱/ ۱۵ در قالب «دوهفته نامه» منتشر گشته و ماهی دوبار به روز می‌شود.
%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: