روشنفکر/ «مارتین هایدگر» و «هانا آرنت» دو فیلسوف آلمانیاند که میتوان از آنها به عنوان متفکران بزرگ قرن بیستم نام برد که بر هم عصران و نسلهای بعد، تاثیری شگرف گذاشتهاند.
«هانا»ی جوان شاگرد «مارتین» بود و به همین روی این دو دلداده هم میگردند. متن زیر ترجمه یکی از نامههای هایدگر به آرنت می باشد که توسط خشایار دیهمی ترجمه شده است.
دهم فوریهٔ ۱۹۲۵
دوشیزه آرنت عزیز!
باید امشب بیایم و با قلبت سخن بگویم. همه چیز میان ما باید ساده، روشن، و خالص باشد. فقط در این صورت است که مجازیم و ارزش دارد که همدیگر را ببینیم. تو شاگرد من هستی و من معلمت، اما این فقط فرصتی بوده است برای آنچه میان ما رخ داده است. هرگز نمیتوانم بگویم تو مال منی، امّا از این به بعد تو به زندگی من تعلق داری و زندگی من با تو است که پیش خواهد رفت. ما هرگز نمیتوانیم بدانیم که با «بودنمان» برای دیگران چه میتوانیم بشویم. امّا یقیناً اندکی تأمل بر ما آشکار میکند که تا چه حد تأثیر ما بر دیگران میتواند ویرانگر و سد کننده باشد. راه زندگی نو پای تو هنوز پنهان است. باید با این مسئله کنار بیاییم و دلبستگی من به تو فقط می تواند به تو کمک کند که با خودت صادق باشی.
تو «هیاهوی درونت» را از دست دادهای، که بدان معناست که راه خودت را به اندرونیترین و نابترین ذات زنانهات یافتهای. روزی این را خواهی فهمید و سپاسگزار خواهی بود – نه از من – بلکه از اینکه آن آمدنت به دیدار من در ساعت فراغت در دفتر من گامی قطعی بوده است برای عقبگرد از آن راه به سوی انزوای وحشتناک تحقیق دانشگاهی که فقط مردان میتوانند تحملش کنند – و تازه آن هم مردانی که این بار و این شور جنونوار آفرینندگی بر دوششان قرار میگیرد.
«شاد باشی!» – اکنون آرزوی من برای تو همین است.
تو فقط زمانی که شاد و خوشبخت باشی زنی میشوی که میتواند شادی و خوشبختی ارزانی بدارد، و در گرداگردت همه چیز شادی و خوشبختی و امنیت و آرامش و احترام و سپاس زندگی شوند.
و فقط بدین ترتیب است که میتوانی آمادهٔ آن چیزهایی شوی که دانشگاه میتواند و باید به تو بدهد. این راه اصیل بودن و جدی بودن است، اما نه کار دانشگاهی اجباری بسیاری از هم جنسهایت.
کاری که بالاخره روزی به نحوی از هم میپاشد و این زنان را درمانده و ناصادق با خودشان برجای میگذارد.
زیرا درست در آن زمان که کار فکری فردی شروع میشود است که حفظ اندرونیترین ذات زنانه واجب میشود.
به ما امکان دیدار همدیگر عطا شده است: ما باید این عطیه را در درونی ترین لایههای بودنمان حفظ کنیم و نگذاریم خود فریبی دربارهٔ خلوص زیستن آن را کج و معوج کند. ما نباید خودمان را زوج روحی همدیگر بدانیم، چیزی که هیچ کس هرگز تجربهاش نمی کند. نمیتوانم و نمیخواهم آن چشمان پر مهر و آن اندام عزیزت را از اعتماد نابت، و از شرف و نیکی ذات دخترانهات جدا کنم. امّا همین سبب میشود عطیهٔ دوستی مان بدل به پایبندی و تعهدی شود که باید با آن خو بگیریم و پیش برویم. و همین مرا وا میدارد از تو به خاطر آن لحظات کوتاهی که هنگام قدم زدنمان از خودم غافل شدم عذرخواهی کنم. امّا اینک می خواهم بتوانم از تو تشکر کنم و با بوسهای بر آن آبروان نابت، این افتخار را نصیب خود ببینم که تو را در کار خود داخل ببینم.
شادباش، دختر خوب!
م . ه . خودت
آوریل ۱۹۲۵