روشنفکر/ ادبیات دریایی است که هرکه بنا بر سلایق و بخت خود میتواند از آن چیزی صید کند. از اینرو مولفه «سیاست» نیز ذاتا بواسطه ماهیتی که در عرصه همگانی برایش تعریف شده از این قائده مستثنی نیست.
با رجوع به تاریخ ادبیات جهان از غرب تا شرق و با نگاه مبتنی بر دانش «جامعهشناسی ادبیات»، میتوان رگههای سترگی از مقوله سیاست و نقد قدرت را در داستان، شعر و… و ادبیات نمایشی، به وضوح دید.
ولتر، پیر کرنی، تولستوی، ژان پل سارتر و…و ماکسیم گورگی در ادبیات مدرن غرب، نمایندگان شاخص این جریان می باشند. میرزافتحعلی آخوندزاده، ملکالشعرای بهار، صادق هدایت، بزرگ علوی و دهها نویسنده بزرگ ایرانی نیز، ازجمله کسانی هستند که بطور مستقیم و غیرمستقیم، در نقد قدرت که موضوع اصلی نهاد سیاست میباشد، قلم زده و آثار گرانقدری خلق کردهاند.
حضور و ورود به دایره نقد قدرت، مخاطراتی نیز برای صاحبان چنین آثاری بوجود آورده است. به دیگر سخن یکی از قربانیان اصلی نظامهای استبدادی در طول تاریخ، ادیبانی بودهاند که در قالب آثار ادبی و با استفاده از زبان شیوا و گیرای ادبیات، به نقد موثر قدرت پرداختهاند. در تاریخ معاصر ایران میتوان از میرزاجهانگیر خان صوراسرافیل، فرخی یزدی، و در این اواخر از قربانیان قتلهای زنجیری نام برد که بیشترشان از نویسندگان و شعرای پیشرو بودند. احمد مختاری، سعید سلطانپور، سعیدی سیرجانی، غفار حسینی و… و جعفر پوینده، نمایندگانی بارز از این دسته ادیبان میباشند، که به طرز وحشیانهای، توسط آمران وعاملان قدرت، به قتل رسیدند.
توجه بیش از حد در سرکوب نویسندگان، نشان از این واقعیت دارد که ادبیات بسان اسلحهای است که میتواند بیش از پیش با زبان ایما و اشاره و بطور مستقیم و غیرمستقیم، صاحبان قدرت را به نگرانی و اظطراب وادارد.
متاسفانه برخی در طول این سالها سعی کردهاند تا صاحبان قلم را به بیمسولیتی در این عرصه متهم کنند. این درحالی است به جرات میتوان گفت که صاحبان قلم در عرصه ادبیات، جزو پیشقراولان نقد قدرت و سنت بوده و میباشند و میتوان از آنها به عنوان رهبران فکری حرکت های سیاسیِ مدرن جهت رویایی بر استبداد حاکم نام برد.
براستی کیست که نداند بیشترین هزینه در راه برافروختن چراغ آزادی، از سوی ادبایی پرداخته شده که جان بر سر اعتقادات خویش از کف دادند و سوختند تا هنوز کورسویی برای گذار از این کوچه تاریک و پرادبار، سوسو بزند.