۱
روشنفکر/ دموکراسی مهمترین انگاره سیاسی عصر ما است. انگارهها یا آرمانهای دیگری همچون رفاه، برابری و آزادی، همه، در مقایسه با دموکراسی دارای اهمیتی ثانوی هستند. دموکراسی پدیدهای مشخص و خود سامان است. فروکاستنی به خواستهای دیگر یا وابسته به متحقق شدن پیش شرطهایی معین نیست. هدفی است بیوسیله زیرا فقط به وسیله خود قابل تحقق است. وسیلهای برای رسیدن به هدفی دیگر نیز نیست. دموکراسی دموکراسی را میسازد. آرمانهای دیگر همه نامشخص یا وابسته به وجود و کارکرد نهادهایی معین هستند، ولی دموکراسی هم دارای تعریف و مصداقهای مشخصی است و هم خود سامان و خودپو است.
سادهترین و مشخصترین نمود دموکراسی دخالت انسانها در فرایند تصمیمگیریها و اجرای تصمیمها است. هرجا چنین دخالت و کنشی، صرفنظر از حوزه رویداد، انجام شد ما با دموکراسی روبرو هستیم. مهم آن نیست که بتوان با دیگران به توافق و هماهنگی ای قطعی در زمینه اتخاذ تصمیم و اجرای آن دست یافت. مهم دخالت منتهی به تأثیرگذاری است. دموکراسی در تمامی عرصههای زندگی اجتماعی از خانه و محل کار گرفته تا در محله و جامعه موضوعیت می یابد. تعریفی که امروز اهمیت پیدا کرده حوزه دولت را در بر میگیرد. دولت نقشی چشمگیر در سازماندهی زندگی اجتماعی یافته است و دموکراسی دخالت شهروندان در فرایند تصمیم گیری ها و اجرای تصمیمها تعریف می شود. از آنجا که دولت دستگاهی غول پیکر و پیچیده است نمایندگان مردم از سوی آنها امر دخالت را عملی می سازند. دخالت مستقیم اما هنوز مهمترین مسئله است و به این خاطر انتخابات، عرصهای که شهروندان می توانند دخالت مستقیم داشته باشند، جایگاهی کلیدی در موکراسی مدرن یافته است.
۲
در مقایسه با دموکراسی، کمتر انگاره آرمانی دیگری امروز حساسیت انسانها را بر میانگیزد. تحقق انگارههای آرمانی دیگر وابسته به عواملی دیگر جز کنش خود انسانها شده است، همزمان که گاه معنا و مضمون آنها پر از ابهام شده است. رفاه از کارکرد بهینه دراز مدت اقتصاد به دست می آید. خواست مستقیم انسانها در تحقق آن نقشی ایفا نمی کند. در دیدگاه های اقتصادی مسلط امروز جهان، بازار آزاد و حرکت آزاد سرمایه ضامن تحقق آن بشمار می آیند – هر چند که حتی سرسختترین مدافعین چنین نظریه ای می پذیرند که بازار آزاد و حرکت آزاد سرمایه می توانند سختی هائی را برای بخشی از توده ها به بار آورند.
آزادی امروز به آزادی های گوناگون تفکیک یافته است و در پیامد تسلط نئولیبرالیسم بر گفتمان های عمومی بطور عمده در آزادی های مدنی، از آزادی فعالیت اقتصادی گرفته تا آزادی اندیشه و بیان تجلی یافته است. انسان امروز قرار نیست در زمینه هائی که حضور او را در جامعه مشخص می سازند آزاد باشد؛ او قرار است در چارچوب نظم موجود هر آنگونه که می خواهد بیندیشد، سخن گوید و عمل کند. آزادی امروز حقی است که باید به رسمیت شناخته شود تا موضوعیت یابد. مرجع این امر، این که چه کسی حق را باید برسمیت شناسد هیچ مشخص نیست. گاه دولت، گاه جامعه و گاه نهادهی معین مرجع بشمار می آیند. ارجاع حق به آنها خود محدود ساختن آزادی را در وجه کلی آن به دنبال دارد.
برابری یکی از مبهم ترین مفاهیم مباحث امروز اجتماعی و سیاسی است. اگر آنرا به سان برابری مدنی و سیاسی بفهمیم کسی درباره آن نه پرسشی دارد و نه مشکلی. توافقی همگانی در زمینه معنا و اهمیت برابری در برابر قانون یا برابری در زمینه بهره مندی از امکانات عمومی وجود دارد، ولی کسی بر آن گمان نیست که بهره مندی از آن برابری ها چیزی را در زندگی انسانها یا ساختار جامعه تغییر می دهد. به برابری اقتصادی که می رسیم مشکل آغاز می شود. نه معنای آن مشخص است و نه توافقی در مورد حد و حدود آن وجود دارد. برابری مطلق اقتصادی شاید آرمان برخی باشد ولی همانگونه که حتی مارکس اشاره کرده به خاطر تفاوت در نیازهای انسانها به هنگام تحقق معنای خود را از دست می دهد. برخی اندیشمندان دیگر نیز به این نکته اشاره کرده اند که برابری فقط امری موقتی است زیرا اندک زمانی پس از برقراری آن دوباره به خاطر میزان توان و تفاوت رویکرد انسانها به منابع خود نابرابری ها برقرار می شوند.
در مقایسه، دموکراسی امری مشخص است، امری که از اراده و کنش خود انسانها ریشه می گیرد. آنرا عامل یا نیروئی برونی و مستقل از اراده انسانها متحقق نمی سازد. در ساختار یا با ساختار موضوعیت نمی یابد. با کنش خود، با حرکت از سر میل، خواست و تفکر خویش انسانها آنها را بنیان می نهند. ولی هیچ لزومی وجود ندارد که انسانها بخواهند آگاهانه و هدفمندانه آنر رقم زنند. با دخالت در امور جمعی و فرایند تصمیم گیری ها دموکراسی دموکراسی جان می گیرد. کافی است تا فرد آنچه را می خواهد یا بدان باور دارد بجوید یا بیان کند تا حوزه حضور خویش را به حوزه حضور دموکراسی تبدیل کند.
۳
دموکراسی همان زندگی است. شور زیستن، تلاش برای بودن، به آن جان می دهد. ولی این در بستر زندگی اجتماعی است که اهمیت پیدا می کند و به تحقق می پیوندد. جایگاه دموکراسی جائی جز تمامیت زندگی روزمره نیست. زندگی انسان در همبودگی، در خانواده، در همراهی با همکاران، در جمع دوستان، در کنار رهگذران کوچه و خیابان و دیگر اعضای جامعه سپری می شود. دموکراسی در کناکنش با دیگران نمود می یابد. سرزندگی انسان در گستره کناکنش موتور آنرا روشن می کند. کافی است تا افراد دهان بگشایند و با یکدیگر سخن بگویند تا پا به گستره دموکراسی رایزنی مد نظر هابرماس و همفکرانش نهند؛ دخالت در سازماندهی فعالیتها در سطح محل زندگی یا محل کار دموکراسی مشارکتی را عینیت می بخشد؛ و شهروندان با دخالت خود در فرایند انتخابات، چه به صورت مشارکت و چه به صورت برخوردی انتقادی یا حتی تحریم، دموکراسی پارلمانی را پویا می سازند.
جایگاه اصلی دموکراسی امروز سیاستِ کلان دانسته می شود، سیاستی که نقش تنظیم کننده تماس یا تلاقی جامعه و دولت را به عهده دارد. دولتِ گسترده اداری ضرورت زندگی اجتماعیِ پیچیده مدرن است. نه فقط برای سرکوب حرکتهای اعتراضی کارگران و دیگر لایه های محروم آنگونه که مارکسیستها ادعا می کنند بلکه همچنین برای هماهنگ ساختن کنشها و حرکتهای گوناکون و گاه متناقض شهروندان باید دولت وجود داشته باشد. در این پسزمینه، بسیاری از حرکتها و ابتکارها سرکوب می شوند، هر چند همین سرکوب بسیاری را به ایستادگی و خیزش می کشاند. سیاست سپهری است که در آن دولت می کوشد شهروندان را سازگار و هماهنگ با اراده و اقدامات خود سازد و شهروندان می کوشند تا دولت را مهار خواست و اراده خود سازند. دموکراسی پارلمانی اینجا سازماندهی اقدامات دولت و اراده شهروندان در جهت هماهنگی آنها را به عهده دارد. دموکراسی پارلمانی چون با وجود و کارکرد دولت گره خورده است همواره همچون مانعی در مقابل دموکراسی در شکل نابِ خود و سرزندگی شهروندان عمل می کند. معرفی دموکراسی پارلمانی به سان مهم ترین و گاه تنها عرصه کارکرد دموکراسی، خود، تلاشی در زمینه بازداشتن شهروندان از سرزندگی و اتخاذ رویکردی دموکراتیک در دیگر عرصه های زندگی اجتماعی است.
۴
دموکراسی برسازنده انسان به سان سوژه است. در روند کارکرد دموکراسی، انسان به یک سوژه تصمیم گیر، دخالتگر و تأثیر گذار تبدیل می شود. اجتماعیت، عضویت در جامعه غول پیکر و پیچیده مدرن با ساختار بسته خود، سرزندگی را از انسان باز می ستاند و از او پیچ و مهره دستگاهی با ساز و کاری مرتب و دقیق می سازد. دموکراسی به اجتماعیت نقش و جایگاهی متفاوت می دهد. در دموکراسی، اجتماعیت زمینه کنشگری و مهم تر از آن سوژه بودن را فراهم می آورد. با دخالت گری و ایفای نقش در فرایند تصمیم گیری ها و اجرای تصمیم ها، افراد درگیرِ بررسی شرایط کنش، واکنش دیگران و هدایت کنش خود و دیگران می شوند.
هیچ لازم نیست تا ساختار اقتصادی و سیاسی جامعه در هم شکند تا سوژه زاده شود. کافی است تا ساختارها به چالش خوانده شوند تا سوژه پا به میدان گذارد. انسان به سان سوژه موجودی برخوردار از ذهنیتی معین با اراده ای ویژه خود و توان متحقق ساختن خواست های خود نیست. این درکی ذهنی و اراده گرایانه از سوژه است. سوژه موجودی است که بر مبنای میل، خواست و باورهای خود دست به کنش می زند. کنش اینجا گستره وسیعی از ابراز نظر و مخالفت یا موافقت با افکار دیگران تا عمل بر مبنای میل یا باورهای خود و دخالت در فرایند انجام کارهای جمعی را در بر می گیرند. به نوعی در جامعه پویای مدرن هر انسانی در حد محدودی یک سوژه است ولی این دموکراسی است که از او یک سوژه به معنای کامل کلمه می سازد. دموکراسی توان و زمینه را تبدیل به واقعیت می کند.
۵
دموکراسی همیشه رادیکال است. دموکراسی همیشه به گفته رانسیر برهم زننده نظم و ساختارهای شکل گرفته بسته سیاسی و اجتماعی است. دخالت افراد با افکار و باورهای متفاوت و همزمان خاص و گاه عجیب و غریب از یکسو تحول و از سوی دیگر شیوه های جدید تفکر و سازماندهی را دامن می زند. دموکراسی در عقب نشینی و وارفتگی رادیکال نیست. از آنجا که دموکراسی همان زندگی و اجتماعیت است، هر چه زندگی پر بارتر، پویا تر و چند جنبه تر باشد، دموکراسی نیز تا به همان حد رادیکالتر خواهد بود. دموکراسی رادیکال دموکراسیِ تبلور یافته در همه عرصه های زندگی است.
امروز در عرصه اداره جامعه در ابعاد دولت ملی، دموکراسی پارلمانی اهمیت زیادی یافته است. انتخابات بستر کارکرد این دموکراسی است. وجه اصلی انتخابات رقابت آزاد و باز سیاستمداران و احزاب برای اخذ رأی شهروندان است. دخالت شهروندان نیز به شکل تصمیم در مورد انتخاب یک سیاستمدار یا حزب، مشارکت در فرایند انتخابات به صورت عضویت در احزاب، حضور در گردهمائی ها، کارهای تبلیغاتی و در نهایت امر رأی جلوه می کند. انتخابات همیشه به خاطر دو عامل رقابت و مشارکت عرصه ممکن پیدایش دموکراسی رادیکال است. سیاستمداران و توده های شهروند با خواستهای گاه بلند پروازانه و ساختارشکنانه کل فضای انتخابات را دگرگون می سازند. نظم اقتصادی و سیاسی حاکم بر جامعه، در قالب سرمایه داری و دولت اداری هیچ علاقه ای به این گرایش نهفته در انتخابات ندارند و با برنامه هائی معین به ستیز با آن بر می خیزد. به هر کسی اجازه شرکت در رقابت را نمی دهند، مدت و عمق رقابت را محدود می سازند و از مشارکت وسیع و همه جانبه توده ها جلو گیری می کنند. به این خاطر، مشارکت امری رادیکال است.
۶
دشمن اصلی دموکراسی بر خلاف آنچه برخی مارکسیستها به ما می گویند نظام سرمایه داری و دولت اداری وابسته به آن نیست. آنها از دموکراسی استقبال نمی کنند، با پیامدهای آن سر سازگاری نیز ندارند ولی دشمن اصلی آن نیستند. هر دو بر بنیاد حد معینی از دخالت جوئی و کنشگری انسانها استوار هستند. دشمن اصلی دموکراسی انگاره حق و اساسا هر نوع باور به وجود معیاری عینی برای تبیین درستی و نادرستی امیال، خواستها، باورها و کنشها است. انگاره حق برای کنش انسان حد و مرز تعیین می کند. این را درست و بر حق و آن را نادرست و غلط بر می شمرد. دموکراسی اما از شور ناب انسان به دخالت و و کنشگری بر می خیزد. بدون تردید، انسانها توافق با یکدیگر را برای دست یافتن به بهترین تصمیمها و هماهنگی برای اجرای تصمیمها می جویند، ولی مهمترین از هر چیز آن است که خواست، میل و باور خود را اعلام کنند و در فرایند اجرای تصمیمها مداخله کنند. انگاره حق از یکسو جای معینی را برای (توجه به) خواست، میل و باور آنها تعبیه می کند و از سوی دیگر پیشاپیش مشخص می سازد که چه دسته از خواستها، میلها و باورها را می توانند داشته باشند و چه دسته ای را نمی توانند داشته باشند. به این شکل انگاره حق شور دخالت و کنش را از کنشگران باز می ستاند.
دموکراسی در خود نیز همواره در معرض چنین خطری قرار دارد. اگر دموکراسی به سان وسیله ای برای هدفی همچون زندگی بهتر و جذابتر یا سازماندهی عادلانه تر و با ثبات تر جامعه دیده شود آسیب می بیند. برخورد و کنش انسانها دیگر از حالت خودانگیختگی در آمده، سازماندهی آنها در دستور کار قرار می گیرد. هر کس دیگر مراقب خواهد بود تا راستای هدف والای رهائی کوشش کنند و از هر خواست، میل و باوری که با آن کوشش سر بیگانگی دارد فاصله گیرد.
۷
دموکراسی غایتی را دنبال نمی کند. نه زندگی را بهتر می سازد و نه جامعه را سامانی بهتر می بخشد. بر عکس، بسیاری از اوقات، نظم اجتماعی، رونق اقتصادی، کارآمدی دستگاه اداری و فردیت انسان در گرو غیاب دموکراسی قرار دارد. دخالتگری و کنشگری خودانگیخته نظم و سازمانیافتگی را در هم می شکند و نیل به هدف را مشکل و گاه حتی نا ممکن می سازد. دموکراسی انتخاب عقلائی کسی نیست. به همین خاطر نیز در چشم بسیاری، از افلاطون و ارسطو گرفته تا میل و شومپیتر، آلوده به دیوانگی و بلاهت است. دموکراسی جای سلطه عقلانیت متخصصین را با سلطه هوس انبوه توده ها عوض می کند.
کسی دموکراسی را بر نمی گزیند. خاستگاه دموکراسی زندگی روزمره است و این زندگی آکنده از هوس، شور خودنمائی، غرور بیجا و شلوغ بازی (های بیجا) است. چون انسانها می خواهند حرف خود را به کرسی بنشانند، خود را به دیگران بنمایانند و افاده قدرت و دانش خود را به دیگران بفروشند در فرایندی شرکت می کنند که به شکل گیری دموکراسی می انجامد. برای اینکار بیش از عقلانیت، تخصص و دانش تکروی، پرروئی، پرحرفی، لجبازی و یارگیری موضوعیت دارند. خاستگاه دموکراسی بیشتر از آنکه خیرخواهی، مدنیت و اخلاق گرائی باشد بی پروائی (نسبت به اخلاق و مدنیت) و پرروئی در زمینه ابراز نظر و دخالت در فرایند تصمیم گیری ها و اجرای تصمیم ها است.
۸
مشکل بزرگ دموکراسی امر هماهنگی اراده ها و کنشها است. از دل دموکراسی هماهنگی برون نمی آید. خواستها و اراده های گوناگون به خودی خود در یک نقطه مشترک تلاقی پیدا نمی کنند. دموکراسی کسی را به هماهنگی یا سازگاری با دیگران سوق نمی دهد. هماهنگی دارای منشاء دیگری است. از چشم اندازی عقلائی و پیامدگرا، کنشگران هماهنگی بین خود را می جویند. در این میان دموکراسی باید گامی به عقب بردارد و قربانی شود. کسی باید از خواست خود، باور خود پس نشیند، از دست زدن به کنش دلخواه خود بپرهیزد و در کاری مداخله نکند تا هماهنگی به دست آید. هماهنگی یعنی تصمیم گیری و کنش بر مبنای مرجعی جز خواست، میل و باور خود. شکی نیست که بسیاری از اوقات این بهترین بدیل و گزینه است. تضمین کننده نظم، ثبات و حتی شاید دموکراسی در دراز مدت است. دموکراسی اما امر اینک و اینجاست. به مثابه وفاداری به خود و تمایلات خودانگیخته و شور کنش است.
با اینهمه، دموکراسی نیازمند هماهنگی است. دموکراسی در چارچوب زندگی اجتماعی معنا و موضوعیت می یابد و زندگی اجتماعی بدون هماهنگی امری یکسره نا ممکن است. خواست را برای کسانی باز گو می کنیم تا به آن توجه نشان دهند، باور را برای کسانی اعلام می کنیم تا آن را به حساب آورند و در اموری که به وسیله دیگران دنبال می شود مداخله می کنیم تا به آن راهی که می خواهیم برود. اگر هماهنگی با دیگران در کار نباشد، کسانی در کار نخواهند بود که برای آنها و در گستره اقدامات آنها تأثیری به جای بگذاریم. از اینرو دموکراسی مدام باید خود را نقض کند. در اوج شور و هیجان، دموکراسی به خود وفادار است. کنشگران درست همان را می جویند و انجام می دهند که می خواهند. ولی آنگاه که در پیش شرطها و زمینه وجود و کنش خود می نگرند، بر مبنای هماهنگی اقدام کرده و وجود و خواست دیگران را مد نظر قرار می دهند. دموکراسی خود را در خدمت خویش قربانی می کند.
۹
سرزنده ترین و رادیکال ترین شکل دموکراسی شکل نمایشی آن است. دموکراسی نمایشی عبارت از آن است که هر کس خود را آنگونه که می خواهد به نمایش بگذارد و در نمایش های در حال اجرا نقش(ی مؤثر) ایفا کند. در کناکنش با یکدیگر، انسانها هر یک خود را به شکلی به نمایش می گذارند و همراه با یکدیگر نمایشی را پی می برند. یکی خود را پرکار، تیز هوش و بردبار نشان می دهد و دیگری خود را سرسخت و مقتدر؛ یکی خود را ساده، مهربان و همدل باز می نماید و دیگری خود را پیچیده و بی رحم. همراه با یکدیگر نیز انسانها در کارخانه، مدرسه، بیمارستان و دادگاه نمایشی را پی می برند: در کارخانه مهارت و جدیت، در مدرسه شیفتگی به دانش، در بیمارستان علاقه به درمان و معالجه و در دادگاه جدیت در پیگیری عدالت قضائی را به نمایش می گذارند. همواره هنجارهائی برای نمایشِ خود و ایفای نقش در نمایش های عمومی وجود دارند، ولی میزان درگیری هر فرد در نمایش بستگی به سرزندگی و پویائی خود او و واکنش دیگران به سرزندگی و پویائی او دارد. این یعنی آنکه شاگرد سر کلاس درس زرنگی، هوشیاری یا خستگی و بیزاری خود را آنگونه که می خواهد به نمایش بگذارد، در نمایش تدریس و دانشمداری معلم یا مدرس شرکت جوید و در هر دو زمینه با استقبال (نسبی) دیگران روبرو شود؛ یا آنکه کارگر کارخانه مهارت و توان یا دل زدگی و خشم خود را آنگونه که می خواهد به نمایش بگذارد، در نمایشی که از سوی مدیریت سازماندهی شده (که معمولا مدیریت تولید نام دارد) آنگونه که خود می خواهد شرکت جوید و در این دو زمینه با شماتت یا نقد همکاران خود روبرو نشود.
عرصه بروز دموکراسیِ نمایشی صحنه است؛ صحنه نمایشی. عرصه های گوناگون زندگی اجتماعی همه به سان صحنه نمایشی سازماندهی می شوند. کنشگران به مکان زندگی اجتماعی خود آرایش خاصی می بخشند و خود نقشی معین با پوشش و سیمائی معین به عهده می گیرند تا تأثیر معینی را نزد دیگران به جای بگذارند. صحنه هیچگاه ثابت نیست. کنشگران می کوشند هر صحنه را به شکلی آرایش دهند و نقشی را برای خود برگزینند. ولی بسیاری از اوقات کنشگران بیش از آنکه بر تغییر نمایشنامه و صحنه اصرار ورزند، می کوشند تا نقشی فعالتر از آنچه به آنها محول شده به عهده گیرند. فقط به گاه انقلاب و شورش، کنشگران صحنه هائی نو بر پای می کنند یا آرایش صحنه را به گونه ای بنیادین تغییر می دهند.
نظم اجتماعی و سیاسی به سختی دموکراسی نمایشی را بر می تابد. غایت نظم جدیت است. قرار است همه بر مبنای نمایشنامه ای از پیش آماده شده نقش خود را به گونه ای جدی ایفا کنند. نمایشِ خود و دخالت در فرایند نمایش از پیش تعین یافته کارکرد نظم را، چه در کارخانه و فروشگاه و چه در مدرسه، دادگاه و اداره، مختل می سازد. کنشگران باید دلاورانه و با سری پر شور دموکراسی نمایشی را به صحنه برند. آنچه به آنها یاری می رساند کارکرد نمایش است. نمایش با حالت آئینی و کارناوالی خود انسانها را به وجد می آورد.
۱۰
بر خلاف تمامی درکهای بدبینانه، دموکراسی در حال مرگ نیست. سرمایه داری و دولت اداری خواهان رهائی از شر آن هستند ولی توان اضمحلال آنرا ندارند در عین حال که خود تا حدی نیاز به کارکرد آن، در حد و حدود سرزندگی انسانها به صورت نیروی کار، مصرف کننده و شهروند، دارند. دموکراسی در آمیخته با وجود و زندگی انسانها است. همبودگی اجتماعی انسانها را مجبور به ابراز وجود و دخالت در ساختارهای زندگی اجتماعی می سازد. زندگی اجتماعی مدرن با راندن انسانها، همگی، به سوی سه حوزه عمومیِ کار، کناکنش و شهروندی، دموکراسی را، هر چند در حد و حدودی محدود، به ضرورت زندگی تبدیل می کند. کسی نمی تواند از انتخاب بر مبنای میل شخصی، ابراز نظر یا دخالت در فرایند های زندگی اجتماعی و سیاسی اجتناب ورزد. فرد چه بخواهد و چه نخواهد با رفتار و کنشهای خود در فرایندهای دموکراسی شرکت می جوید.
از این وجه دموکراسی تا وجهی که در سطح سیاست و دولت ملی پژواک می یابد فاصله زیاد است. با دموکراسی امروز انسانها می خواهند در فرایند تصمیم گیری و اداره امور در سطح جامعه هم حضوری تأثیرگذار داشته باشند. دموکراسی پارلمانی نماد و بستر کارکرد دموکراسی مدرن خوانده شده است. ولی امروز همین دموکراسی به انتخابات فروکاسته شده است و خود انتخابات بیش از پیش شکل گزینش بدیلی در میان بدیلهایی معین را یافته است. دولت ملی نیز با تمام اقتدار خود نهاد اداره کننده زندگی اجتماعی نیست و چند گاهی است که در موقعیتی بحرانی به سر می برد. اینجاست که اهمیت دموکراسی در سطح گسترده زندگی اجتماعی مشخص می شود. دخالت در فرایند تصمیم گیری ها در خانه، جمع دوستان، محل کار و اداره امور محلی همان اهمیت و شاید اهمیتی بیشتر از دموکراسی در عرصه کلان سیاست را یافته است.
جامعه مدرن با تمامی گشودگی خود دموکراسی همه جانبه را بر نمی تابد. رادیکالیسم دموکراسی و بُعد نمایشی آن نظم حاکم بر زندگی اجتماعی را تهدید می کند. سکوت و تمکین بهترین استراتژی توده ها در مقابل نظمی است که در زمینه های همچون رفاه، آزادی های مدنی و دسترسی هر چه بیشتر به خدمات و کالاهای مصرف دارای دستاوردهائی است. با اینهمه روح سرزنده و پویای انسانها آنها را به اتخاذ رویکردی دموکراسی خواهانه می کشاند هر چند روحیه محافطه کارانه و فایده گرایانه آنها را به فاصله گیری از آن می کشاند. در دموکراسی نمایشی، به گاه نمایشِ خود و ایفای نقشی فعال در نمایش های جمعی، سرزندگی و پویائی به اوج می رسد. بیهوده نیست که نمایش به ویژه در شکل کارناولی خود ممنوع ترین و مسخره ترین کارها در زندگی مدرن قلمداد می شود. توده ها اما مدام در حال نمایشی ساختن عرصه های گوناگون زیست اجتماعی، از روابط شخصی و مصرف گرفته تا انتخابات هستند. دموکراسی امروز در چنین شکلها و عرصه هائی زنده و پویا است.
از آزادی اندیشه