روشنفکر/ قرن نوزدهم میلادی یکی از مهترین اعصار تاریخ ایران به شمار میآید، چراکه جنگهای ایران و روس که منجر به جدایی نقاط مهمی از کشور گشت، موجب شد تا ایرانیان متوجه شوند که برای چه دنیای غرب اینگونه قوی و مقتدر گشته و با تواناییهای خود ملل شرق را به زانو درآورده است. درواقع ورود تجدد به ایران درست بعد از شکست در جنگهای ایران و روس آغاز گشت و شاهان قاجار، به خصوص شاهزاده «عباس میرزا» سعی کرد تا با فرستادن دانشجویان ایرانی به اروپا و… و ایجاد چاپخانه، مقدمات ورود تجدد و مدرنیته را به ایران فراهم کند. اگرچه ورود تجدد و مدرنیته با آغاز «انقلاب مشروطه» و به خصوص با به سلطنت رسیدن «رضا شاه پهلوی» جلوهی بارزتری به خود گرفت. به دیگر سخن تجدد و مدرنیته موجب شد تا ایران فروخفته در سنتهای مذهبی وارد دنیای تازهای گردد که متاسفانه این توفیق با آغاز انقلاب اسلامی با شکست و وقفه مواجه گشت.
با این وجود در دوره زمامداری فتحعلیشاه، قدرتهای اروپایی سعی میکردند با پیدا نمودن متحدانی جدید در برابر رقبای غربی خود، قدرتمندتر ظاهر گردند. هندوستان یکی از مناطق سرشار از ثروت بود که توسط انگلستان اشغال گشته و کشورهایی چون روسیه و فرانسه برآن بودند تا از این ثروت بیکران بینصیب نمانند. ایران نیز به عنوان دروازهی هندوستان شناخته میشد. ازاینرو قدرتمندان اروپایی سعی میکردند جای پایی محکم درایران بازکنند. «ناپلئون بناپارت» امپراطور بزرگ فرانسه که هم عصر «فتحعلیشاه قاجار» بود، سعی وافری داشت تا با ایران رابطهای دوستانه برقرارکند تا بتواند از این طریق برای رقیب جدی خود یعنی بریتانیای کبیر، در هندوستان مزاحمت ایجاد کند. نامهی پیشرو بدین سبب از جانب او به شاه قاجار نگاشته شده است.
«از بناپارت امپراطور فرانسویان به فتحعلیشاه امپراطور ایرانیان»
«من همه جا مامورینی دارم تا آنچه را که برای شناسایی من لازمست اطلاع دهند. بوسیله آنان میدانم در کدام محل و چه موقعی میتوانم به پادشاهان و مللی که مود علاقه من هستند نصایح دوستانه فرستم و آنرا با نفوذ و قدرت خود مساعدت کنم. شهرت و افتخار که خود وسیله تبلیغ است شخصیت و کارهای مرا به تو شناسانده است، تو میدانی من چگونه ملت فرانسه را مافوق همه ملل مغرب قرار دادم، با چه صراحتی توجه خود را نسبت به سلاطین مشرق زمین اظهار کردم و چه عللی سبب شد که پنجسال قبل از نقشههایی که برای افتخار و خوشبختی ملل آنان داشتم منصرف شوم. من مایلم بوسیله تو از آنچه کردهای و آنچه راکه تصمیم داری برای تامین عظمت و بقایای امپراطوری خود بکنی اطلاع حاصل کنم. ایران سرزمینی است که طبیعت آنرا از عطایای خود برخوردار ساخته است. سکنه آن مردم باهوش و بیباکی هستند که لیاقت حکومت شایسته ای را دارند- معلوم میشود از یک قرن پیش به بعد عده زیادی از اسلاف تو لیاقت فرمانروایی بر این ملت را نداشتهاند زیرا آنان این ملت را به حال خود رها کردهاند تا زجر ببینند و در جنگهای خانگی از پای درآیند… تو به چشم می بینی انگلستان یک ملت غربی، که میان ما شمارهشان اندکتر و وسعت کشورشان از دیگران کمتر است چگونه تمام دولتهای هندوستان را به لرزه درآوردند. تو آنچه را که مایل هستی به من اطلاع خواهی داد و ما روابط دوستی و تجاری را که سابقا میان امپراطوری تو و من وجود داشت تجدید خواهیم کرد و متحدا برای ازدیاد قدرت و ثروت و سعادت ملتهای خود اقدام خواهیم کرد. من از تو خواهش میکنم از خدمتگزار باوفای من که پیش تو میفرستم خوب پذیرایی کنی، جهت تو عنایات یزدانی را برای یک ساطنت طولانی و با افتخار و یک عاقبت سعادتمند آرزو می کنم»
تهیه شده در گروه تاریخ روشنفکر