روشنفکر/ يكي از سخنانيكه از سي و چند سال پيش در ايران (و همچنين در جاهايي ديگر) پيدا شده و هنوز پايان نپذيرفته گفتگو از رو گرفتن زنهاست. همه ميدانيم كه زنهاي شهرنشين مسلمان، چه در ايران و چه در كشورهاي ديگر، تا چند سال پيش رو ميگرفتند و خود را از مردان بيگانه (يا بگفته خودشان: نامحرم) پوشيده ميداشتند. باين معني كه چون ميخواستند از خانه بيرون آيند و يا بنزد مرد بيگانهاي روند سر تا پاي خود را با چادري سياه يا با رنگ ديگر ميپوشانيدند و روبندي يا پيچهاي برو انداخته روي خود را با آن مينهفتند. در ايران تا بيست و سي سال پيش يك گونه جورابهاي بسيار بلند هم رواج ميداشت كه از پارچه ميدوختند و آن را «چاقچور» ميناميدند. اين عادتي بوده كه قرنهاي دراز در اين كشور رواج ميداشت. چه مردان و چه خود زنان باين عادت چندان ارج گزاردندي و دلبستگي نشان دادندي كه اگر زني اندك سستي در رو گرفتن و تن خود پوشانيدن نشان دادي او را بزبانها انداختندي و «نانجيب و بيحيا» شناختندي. بارها دو همسايه يا دو برادر با هم پيكار كردندي بر سر آنكه يكي بزن آنديگري نگاه كرده و رويش را ديده. دخترها را از نه سالگي برو گرفتن وا داشتندي.
پافشاري ايرانيان در اين زمينه تا آنجا ميبود كه چون در ايران جنبش مشروطه برخاست و ملايان و درباريان با آن دشمني مينمودند و ايستادگي نشان ميدادند، اينان براي آنكه مردم را بتكان آورند و برآغالانند چنين ميگفتند: «اين لامذهبها امروز ميگويند مشروطه شويد، فردا هم خواهند گفت روهاي زنهاتان باز كنيد». اين سخن كار خود را ميكرد و گروهي از مردم تنها بهمين شوند با مشروطه دشمني مينمودند.
در سال يكم يا دوم مشروطه در تبريز ميرزا سيد حسينخان عدالت كه از پيشاهنگان آزاديخواهي بشمار ميرفت، روزنامه كوچكي با زبان تركي، بنام «صحبت» مينوشت. در يكي از شمارههاي آن گفتاري زير عنوان «كج قابرقا»(دنده كج) نوشته بشوخيهايي پرداخته بود كه خدا زن را (حوا را) از دنده كج آدم آفريده، و در ميان سخن فهمانده بود كه ما نيز بايد بزنهاي خود ارج گزاريم و آنها را در زندگاني همراه گردانيده بانجمنها و نشستها بياوريم. از همين چند جمله آشوبي برپا گرديد. مردم بازار را بستند و بهايهوي برخاستند. انجمن ايالتي ناچار شد سيد حسين خان را از تبريز بيرون گرداند. اين بود اندازه رميدگي مردم از شنيدن نام آزادي و روبازي زنان. با اينحال از همان سالهاي نخست مشروطه اين گفتگو در ميان ميبود. مشروطه طلبان كه بيشترشان نيكخواه اين كشور ميبودند زيان آن چادر و چاقچور را دريافته آرزوي برداشته شدن آن را ميداشتند. گاهي در روزنامهها در ميان سخن جملههايي در آن زمينه ميگنجانيدند و در بزمها آشكاره گفتگو ميكردند. چيزيكه هست برخي از آنان دلداده اروپا بوده، بيش از همه، پيروي از زنهاي اروپايي را ميخواستند كه ميبايد گفت: جز تندروي نميبود.
سالها گفتگو ميرفت و كمكم گوشها پر ميشد و رميدگي مردم كمتر ميگرديد. در آن ميان دبستانهاي دخترانه برپا گرديد و بسياري از دختران درس خواندند و اينان خودشان هوادار روبازي گرديدند. در روزنامهها سخنان آشكار نوشته شد و رميدگي بيكبار از ميان رفت. بلكه بايد گفت: جنبشي به همين نام، بويژه در تهران، پديد آمد.
در نتيجه اين گفتگوها روگيري از سختي خود كاست. چاقچور از ميان رفت. روبند جاي خود را به پيچه داد. بسياري از زنان با داشتن چادر و پيچه روي خود را نپوشانيدند. ديگران پيروي كرده نيمي را پوشانيده نيمي را بگشادند. از هر باره جنبش در پيشرفت ميبود تا رضاشاه در سال ١٣١٥ آخرين گام را برداشته دستور داد از چادر و پيچه جلو گيرند. اگرچه اين كار بيدردسر نگذشت و ملايان و پيروانشان آخرين ايستادگي خود را نشان دادند و در مشهد آشوبي نيز پديد آمد ولي رضاشاه باك نداشت و آن ايستادگيها را نيز از ميان برد. درباره رضاشاه بايد گفت: بسياري از آرمانهاي نيكخواهان ايران را از بنياد گزاردن بانك ملي، برانداختن كاپيتولاسيون، يكسان گردانيدن رختها، كشيدن راهآهن و مانند اينها ـ بانجام رسانيد و يكي از آنها نيز رو باز شدن زنها بود.
هرچه هست اين يك كار بزرگ تاريخي بود كه زنهاي ايران پس از هزارها سال چادر و روبند را بكنار گزاردند و با روهاي باز بكوچه ها و خيابانها درآمدند. راستست كه اين كار با ناستودگيهايي همراه بود، و بسياري از زنها و دخترها اين بار از آنسو تند ميرفتند و از هر باره پيروي از زنهاي اروپا مينمودند، با اينحال رويهمرفته پيشآمد ارجدار بزرگي ميبود كه بايستي ارجش شناسند و نگاهش دارند. ولي چون در ايران يك «سياست بدخواهانه» در كار است و گروهي از وزيران و ديگران كه دسته بزرگ و نيرومندي ميباشند بآن ميكوشند كه اين توده را از هر پيشرفتي باز داشته و در همين حال آشفتگي و آلودگي كه گرفتارست پايدار گردانند، اينست پس از برافتادن رضاشاه بيشتر كارهاي نيك او را بهم زدند و پس گردانيدند. از جمله اين كار را نيز بهم زدند كه از يكسو چادر و روبند را آزاد گزاردند و از يكسو با دست ملايان زنها را برو گرفتن و چادر بسر كردن برانگيختند. براي اينكار يكي از مجتهدان را كه در زمان رضاشاه، در همان پيشآمد برداشتن چادر و روبند، از ايران بيرون رانده شده بود، با پذيراييهاي نيمه رسمي بايران آوردند و او در اين باره كوششهايي كرد. سپس براي ملايان روزنامهاي برپا گردانيدند كه پياپي گفتار نويسند و بنام اسلام زنها را بتوي چادر و چاقچور كشانند.
راستست كه از اين كوششها نتيجهاي كه گمان ميرفت بدست نيامد. زيرا يكدسته بانوان بافهم و دلير ايستادگي نشان دادند. برخي روزنامه ها نيز بزبان آمدند. آنچه ما در تهران ميبينيم بيش از اين نتيجه پيدا نشده كه برخي پيره زالهاي از جهان برگشته و برخي از زنهاي بيسواد و نافهم چادر بسر ميكنند بيآنكه رو گيرند. ولي يك نتيجه بد ديگري پيدا شده و آن اينكه از دو تيرگي و دو رنگي كه در ميانه پديد آمده هر تيرهاي بآن يكي ريشخند ميكند و بد ميگويد. از آنسو برخي كهنه پرستان ـ از آخوندها و ديگران ـ فرصت پيدا كرده زبان بدگويي بزنان درسخوانده و نوانديش باز كردهاند. اين خود نتيجه بديست و ميتوان گفت كه خواست بدخواهان نيز بيش از همه اين بوده است.
تهیه شده در گروه تاریح روشنفکر