روشنفکر/ «ساموئل گرین ویلر بنجامین»، اولین وزیر مختار امریکا در ایران عهد قجر، در کتاب «ایران و ایرانیان» روایتی نقل می کند مبنی براینکه «فتحعلی شاه» قاجار هرگاه غضبناک می شد، شنل قرمزی بر دوش می کرد و درباریان و اهلحرم که در چابلوسی لنگه نداشتند با داد و هوار به در و دیوار زده و فریاد می کشیدند: «وال به حال اروس». این در حالی بود که ارتش روسیه تزاری در دو جنگ ویرانگر، قسمت اعظم مناطق شمالی ایران را طی دو عهدنامه «گلستان» و «ترکمانچای»،اشغال کرده و شاه قاجار عملا جرئت ابراز اندام در برابر همسایه قدرتمندِ خویش را نداشت. اما چه می شود کرد که همیشه بادمجان دور قاپ چینها، همه جا بودند و هستند.
این حکایت تاریخی، شرایط روز ایران را برای آدمی تداعی میکند چراکه وقتی مقامات مملکتی و بویژه شخص رهبر هرازگاهی زبان به تهدید سایر کشورها می گشاید، فرماندهان نظامی از درجه یک تادرجه چندم، چنان زبان به تهدید جهانیان می گشایند،که آدمی دچار حیرت میشود.جالباینکه، واگویی این تهدیدات ازنمایندگان مجلس گرفته تا دهدار روستای علی آباد سفلی،گسترش می باید.
افزون بر آن، صاحب این قلم، یاد یکی از دیالوگ های فیلمی ایرانی می افتد، که یکی از شخصیت های داستان به دیگری می گوید: «فرق من با آن یکی این است که من دروغ نمی گویم …تومبان ندارند پاشان کنند با دنیا سر جنگ دارند».
براستی غیر از این است که آدمی و یا هر حکومتی وقتی دچار استیصال می گردد و در یک بن بست تنگ و بسته قرار می گیرد، اینچنین به پرخاشگویی و هزیان گویی می پردازد؟
ادبیات فارسی سرشار از نکات ارزنده و آموزنده در این باب می باشد، مانند این عبارت که می گوید:«سنگ بزرگ علامت نزدن است.»
قضاوت با خوانندگان است!
تهیه شده در گروه نگاه روشنفکر