روشنفکر/ «نیک آهنگ کوثر»، کارتونیست و روزنامه نگار بنام ایرانی است که هم اکنون ساکن در ایالات متحده امریکا می باشد.نام او در دو دهه اخیر، علاوه بر حوزه های یاد شده، درکنار فعالان حفظ محیط زیست نیز، به وضوح به چشم می آید. زبان صریح، قلم تند و شیرینش، همراه با چاشنی طنز، چه در نوشتار و چه در کارتون، ویژگی خاصی به او داده است. نقد پی گیر قدرت و قدرتمندان، هم دشمنان زیادی برایش خلق کرده و هم برخی او را نمونه یک روزنامه نگار متعهد نسبت به اجتماع و مردم می دانند.ازاینرو«تارنمای روشنفکر» برآن شد تا یک گفتگوی صمیمانه با وی داشته باشد. آنچه در پیش رو می آید حاصل این گفتگو است.
تعریف شما از یک رسانه مستقل چیست؟
به نظر من، رسانه مستقل، رسانهای است که بدون وابستگی سیاسی و جناحی خبر و نظر منتشر کند. رسانه مستقل میتواند نگاه مستقل خود را داشته باشد، اما حتی شباهت این نگاه به نگاه دیگران قابل تفکیک است، چرا که منافعی سیاسی یا مالی پشتش نیست. رسانه مستقل، رسانهای است که سردبیریاش، تحمیل موضوعی بخش مالی را تحمل نکند. روابط بیرونی، موجب کم و زیاد شدن مطلبی نشود. نظرهای متفاوت را منتشر کند و البته نگذارد مطالب و یا نظرها، ناقض حقوق انسانها باشند، یعنی خط قرمز، حقوق انسانها باشد.
روزنامه نگارحرفه ای، در مختصات این تعریف، چگونه توضیح داده می شود؟
روزنامهنگار حرفهای، یعنی کسی که حرفهاش روزنامهنگاری است و البته به قواعد رسانه پایبند است. قواعد رسانهای میگوید که روزنامهنگار کارش نظارت بر قدرت است، کارش بررسی و تحقیق است، دادن صدا به کسانی که صدایشان شنیده نمیشود و … نه اینکه تبدیل شود به روابط عمومی یک جریان یا گروه. روزنامهنگار حرفهای، سعی میکند دو طرف ماجرا را ببیند و مسائلی که ممکن است نادیده گرفته شود را برای مطلع کردن مخاطب، بیرون بکشد و منتشر کند. البته خیلی از ما حرفهای (با فتحه) هستیم!
آیا روزنامه نگار حرفه ای به غیر حرفه تخصصی خود و ایفای نقش روزنامه نگاری، نقش مدنی- سیاسی نیز دارد؟ ساده تر عنوان کنم، آیا روزنامه نگارمی تواند بیان کند که من فقط روزنامه نگارم؟
روزنامهنگار یک انسان است و آزادیهای یک انسان را هم دارد. مثلا مخالف جنایت است و مخالف تبعیض نژادی و … و بر پایه دیدگاه خود میتواند نقشی اجتماعی هم بر عهده گیرد و از طریق فعالیت رسانهای، به نفع شهروندان اثرگذار باشد. در جاهایی، روزنامهنگاران را از امضای بیانیههای سیاسی منع میکنند، چرا که ممکن است جهتگیری مانع فعالیت رسانهای بدون اشکالشان در پوشش مساله بشود، و یا تبلیغ به نفع یک کاندیدا بدون استعفای موقت از تحریریه در بسیاری از جاها بدون معنی است، این بر اساس تجربه بهدست آمده که مبادا روزنامهنگار، مسائلی را به نفع کاندیدا از چشم مخاطبان پنهان نگاه دارد. چون روزنامهنگار کسی است که عده زیادی ممکن است به او اطمینان کنند و اعتماد داشته باشند، باید مراقب باشد حمایتش از هر چیزی، ناقض تعهدات و رسالت رسانهایاش نباشد.
در طول این سالها بارها شاهد آن بوده ایم که برخی از روزنامه نگاران ایرانی به کرات بیان داشته اند ما فقط روزنامه نگاریم، اما در بزنگاه های خاص چون انتخابات، عملا بخش های متفاوتی از حاکمیت را حمایت می کنند. این پدیده را چگونه ارزیابی می کنید؟
خود من تا زمانی که در کانادا روزنامهنگاری نخوانده بودم، نمیدانستم قواعد کار دقیقاً چیست و از آن وقت هم تا توانستهام، به دوستان و همکارانم در داخل تذکر[دوستانه و یا غیر دوستانه] میدادم که از کمپینها و بازیهای جناحی دوری کنند، مبادا کارشان تبدیل به مالهکشی به نفع کاندیداها و سیاسیون شود. احساس میکنم بسیاری از همکاران، فعالیت سیاسی به نفع یک کاندیدا از نظرشان «بر حق» است و آن را امری واجب میدانند. من نمیدانم در کجای قواعد رسانهای، حمایت از کاندیدای سیاسی و پنهان کردن سوابق او جزو اصول روزنامهنگاری بوده است. اینکه مثلا یک روزنامهنگار بیاید و توی برنامه تلویزیونی به نفع یک فرد دروغ بگوید و یا یک سردار نظامی که دستش به خون هزاران کودک سوری آلوده است را «عارف» بنامد… من معیارم این است که ببینم پیش از انتخابات، کدام روزنامهنگاران میآیند و سوابق را بررسی کنند و مسائل را دقیقا برای مخاطبان بگشایند.
احساس میکنم برخی تعریفشان از روزنامهنگاری این است که از جناحی دفاع کنند و علیه جناح رقیب بتازند. خب این روزنامهنگاری نیست. کشیدن گاری حزبی است. قرار نیست روزنامهنگار، مرکب یک راکب حزبی باشد.
ما شاهد آنیم که به خاطر اظهارات صریح و بی پرده، مورد سرزنش برخی از این افراد قرار گرفته اید، آیا انتقادات همکاران سابق، ریشه در وابستگی آنان به بخشی از حاکمیت دارد؟
صرفاً اینطور فکر نمیکنم. ممکن است نظرم با نظر فرد یا افرادی همخوان نباشد و نمیتوانم به این دلیل آنها را حتماً وابسته به رژیم خطاب کنم. خیلی از روزنامهنگاران تمایلی به درگیری با قدرت سیاسی ندارند. اینطور بزرگ شدهاند. من نمیتوانم به همه بگویم که باید با قدرت درگیر شوند. ممکن است روش من در موردی تند باشد و دوستانی انتقاد کنند. این دلیل نمیشود که وابسته بخوانمشان، اما اگر فرضاً ببینم که کسی مثلاً حوزهاش حقوق بشر و یا تحقیق سیاسی است ولی عامدانه در مورد جنایتهای پیش از ۱۳۸۸ سکوت میکند، و در کارهایش سعی میکند به هاشمی رفسنجانی و خاتمی اعتباری ببخشد که احتمالاً دروغی است، و یا تحقیق در مورد سوابق روحانی و نزدیکانش را نفی میکند و به نفع ظریف، به انحای مختلف تبلیغ میکند، خب دارد داد میزند که وابسته است! و البته در مقطعی، با توجه به اطلاعاتی که کسب کردم، توانستم در مورد وابستگی عدهای محدود، مطمئن شوم. حال به رژیم باشد یا به خانوادههای پر قدرت درون رژیم.
این وابستگی به چه قیمت برای ایشان تمام شده است؟
برای کسانی که احساس میکنم وابستهاند یا میخواهند وابسته بشوند، شاید هزینه کمتری از امثال من پرداخته باشند و خیلی از مشکلاتشان هم حل بشود و دائماً هم از سوی این نهاد عاشق برجام و آن گروه عاشق توافق هستهای دعوت شوند و در صدر هم بنشینند. این نوع وابستگی خارج از وارستگی، حتی در گرفتن پروژه از دولتهایی که میخواهند با جمهوری اسلامی نزدیک شوند میتواند موثر باشد. من حس میکنم خیلی از این دوستان، مصلحتگرایی را به افقی فراتر بردهاند.
شما یکی از کارتونیست های به نام ایرانی در دو دهه اخیرهستید که نقد قدرت عنصر تفکیک ناپذیر از آثار شماست، آیا ارتباط معنی داری بین نگاه انتقادی شما و کارتون وجود دارد؟
حتماً هست. من انتقاد را از کارهای کارتونیستها فراگرفتهام. بسیاری از کارتونیستهای بزرگ تاریخ، در انتقاد از قدرت، بیرحم بودهاند و فاقد مصلحتگرایی. من نه دومیه هستم و نه توماس ناست، اما سعی کردهام از نگاه آنها بیاموزم که چگونه میتوان قدرت را به چالش کشید. من هرگز کارتونیست بزرگی نشدهام و تنها توانستهام مسائل روز را با بیانی انتقادی مصور کنم و سعی کردهام یاد بگیرم و بدون تعارف حرفم را بزنم. مطمئناً در حوزه نوشتاری، اثری که از کارتونیستها پذیرفتهام، بسیار بیشتر از نویسندگان بوده است.
طی چند سال اخیر، محیط زیست یکی از دل مشغولی های شما بوده که به طور جدی به آن پرداخته اید و حتی از طرف بنیاد پاسارگارد، به خاطر کوشش برای حفظ میراث طبیعی جایزه «نوروز» را دریافت کرده اید. توضیح دهید که چطورشد، این جایزه به شما تعلق گرفت؟
به هر شکل من دانش آموخته زمینشناسی هستم و مسائل مرتبط با آب را نه از کلاس درس، که روزی زمین آموختهام. سالها پیش وقتی در ایران بودم به این موضوع پرداختهام و اتفاقاً یکی از دلایل جدا شدن من از روزنامه نوروز، انتقادهایم از سدسازی و سانسور مطالبم در این حوزه از سوی آنها بود.
میدانم که بیتوجهی و منفعت طلبی دولتها، کار را به جایی رسانده که ممکن است ایرانمان، ویران شود. سال پیش با همکارانم برنامه ویدئویی «آبانگان» را راه انداختیم و خوشبختانه توانستیم از کمک مجموعه اندیشه/افق ایران بهره بگیریم که کمک بزرگی به ما بود تا بتوانیم با مخاطبان ارتباط بهتری برقرار کنیم. با کارشناسان امور مدیریت آب، جامعهشناسان، تحلیلگران و هنرمندان و روشنفکران ارتباط برقرار کردیم تا حرفی نو برای مخاطبان داشته باشیم. اینکه بنیاد پاسارگاد، آبانگان و مرا لایق دریافت این جایزه دانست، افتخار بزرگی است، و البته به قول فرنگیها، «سورپریز» بزرگی هم بود، چون نمیدانستیم فعالیت کوتاه اما فشرده ما میتواند شایسته جایزهای هم باشد.
در سایت خودنویس عنوان کردید که روشنفکران ایرانی در قبال نابودی محیط زیست، چندان خوب عمل نکرده اند. به باورشما روشنفکر چگونه باید با این مهم برخورد کند؟
مشکل بزرگی که دارم، این است که بسیاری از کسانی که خود را روشنفکر میدانند را حداکثر شاعر یا نویسنده میبینم، نه چیز دیگری. بیایید مقایسه کنیم مثلاً فردی مثل «هاوارد زین» و یا «چامسکی» را با کسانی که خودشان را«روشنفکرعرصه عمومی» میخوانند: ببینید آیا یک بار در مورد مهمترین مساله آینده ایران، یعنی تاثیر خشکسالی و نابودی منابع طبیعی بر جامعه ایرانی حرفی زدهاند؟ حرف نزدهاند، چون تحقیق برایشان سخت است؟ یا آینکه کسر شان آنها است که به جای تفاوت وحی با الهام غیبی بیایند در باره سرنوشت جامعه بدون آب و آینده حرفی بزنند و مردم را به فکر بیاندازند. حس میکنم روشنفکری برای گروهی، یک جور کار و کسب شده که آنرا تبدیل به کاسبی خودشان و نزدیکانشان کردهاند.
موضوع کوتاهی روشنفکران ایران در قبال محیط زیست و بحران آب را در برنامه آبانگان با رامین جهانبگلو طرح کردم، که اتفاقاً مطلب مرا هم خوانده بود و تصدیق میکرد که روشنفکران ایرانی در این حوزه کمکاری کردهاند. به نظر من، اگر کسی خود را روشنفکر میخواند و مهمترین مسائل جامعهاش را نادیده گرفته، باید حتماً به چشمپزشکی مراجعه کند!
به عنوان سوال آخر می خواستم جویا شوم که تعریف شما از روشنفکر چیست؟
شاید بهترین تعریفی که شنیدهام و برایم جذاب بوده، و تبدیل به تعریفم از روشنفکری شده، و البته آن را هم مدیون رامین جهانبگلو هستم این است: از نگاه من، روشنفکر انسانی است که به دنبال حقیقتی دست نیافتنی میگردد. روشنفکر نمیتواند در مرداب افکارش غرق شود. روشنفکر نمیتواند در مطلق تقدس متوقف شود. به همین دلیل ترکیب «روشنفکر دینی» را جزو کاریکلماتورهای فراموش نشدنی میدانم و حدس میزنم مرحوم «پرویز شاپور» بعد از آشنایی با مطالب دکتر سروش و بقیه کیانیها این ترکیب را اختراع کرده باشد!
با سپاس از وقتی که در اختیار روشنفکر گذاشتید.
تهیه شده در گروه «گفتگو»ی روشنفکر